آن شب

آن شب && ۲

از میان هق هق هایش گفت: ازت...متنفرم...ازت متنفرم ...
با همان زمزمه آرام گفتم: می‌دونم .. می‌دونم ...
سرش رو از میان دستانم بیرون کشید و سرش رو بالا آورد تا به چشم هام نگاه کند ، نا خودا گاه لبخندی به لبم اومد آنقدر کوچولو بود که باید برای نگاه کردن بهم سرش رو بالا می آورد همانطور که خندم بیشتر میشد اشک هام سرازیر شدن
بدون هیچ حرفی فقط بهش نگاه میکردم و اشک می ریختم که دست هایش رو بالا آورد و زیر چشمم را لمس کرد با صدای لرزون گفت: میخوای.. همینجا.. وایسی ..تا .. از سرما بمیری؟؟
-فکر کردم دوست داری بمیرم؟
+فکر کردی! میخوای بمیری و منو اینجا تنها بزاری!!
-اگه هردومون اینجا وایسیم باهم می‌میریم (باخنده)
+ تو دیونه ای
- اره ، دیوونم ، دیونه تو ،
....+
آروم سوییشرتشو که آب ازش می‌چکید در آوردم و با لباس خودم عوض کردم
-بیا بریم خونه داری یخ میزنی
+کجا بریم؟
+ خونه تو ؟ یا خونه من؟ اصلا حواست سرجاشه ؟ فکر کردی نمی‌دونم برای چی این وقت شب تو این سرما اومدی بیرون؟ داری درباره کدوم خونه حرف میزنی؟
-تو برو خونه پیش خواهرت منم برمی‌گردم خونه پیش مادر پدرم ، خب؟
+نه مثل اینکه تو واقعا دیونه ای! میخوای برگردی اونجا که باز کتکت بزنه؟ یا باز تا صبح از صدای دعوا بیدار باشی؟هان؟!
-من خوبم خب ,
+بعد انتظار داری باورم کنم؟!
- میتونی همچنان ازم متنفر باشی ، برگردی خونه و منو اینجا ول کنی این ایده جالب تریه ، برگرد!
+من برنمی‌گردم و اینجا ولت نمیکنم تا بمیری و منو ول کنی!
- از دست تو بچه(با خنده)
...
#فیک #استری_کیدز #فیک_استری_کیدز #کیپاپ #چند_پارتی
دیدگاه ها (۰)

آن شبـ ؛ـ؛ ۱آن شب٬ باران می آمد ، سرد بود ، قطراتش روی پوست ...

به دل بگیر!#کیدراما #کیپاپ #هونگ_هه_این #ملکه_اشک_ها

موضوع:وقتی فکر می‌کنی دوستت ندارهپارت۳ جین بس کن تو به من تو...

Dark Blood p۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط