نوستالژی
تق تق تق
صدایی توی سرم میپیچه!
صدای کوبش سنگ روی آسفالت داغِ تو دل تابستون.
پرش دختر بچهای با صورتِ کثیف و دلی مالامال از پاکی،
خنده های بلندی که بی هیچ ترسی رها میشن؛
لیلی خونهی اول، لبخند به لب، لیلی خونهی دوم جیغ و شادی، لیلی خونهی...
برگشتن سر خونهی اول همیشه بد نیست؛
ای کاش برمیگشتم سرِ خونهی اولم، ته همون کوچهی آسفالت شده با صورت کثیف و سرِ زانوهای سیاه اما چشمهایی شفاف، پر از امید و انتظار آینده.
آیندهای که دَرِش سنگ لیلی جای خودش رو داد به سنگ قبر آرزوها.
#فاطمه_ک
#نویسنده_جان
#عکس_نوشته
صدایی توی سرم میپیچه!
صدای کوبش سنگ روی آسفالت داغِ تو دل تابستون.
پرش دختر بچهای با صورتِ کثیف و دلی مالامال از پاکی،
خنده های بلندی که بی هیچ ترسی رها میشن؛
لیلی خونهی اول، لبخند به لب، لیلی خونهی دوم جیغ و شادی، لیلی خونهی...
برگشتن سر خونهی اول همیشه بد نیست؛
ای کاش برمیگشتم سرِ خونهی اولم، ته همون کوچهی آسفالت شده با صورت کثیف و سرِ زانوهای سیاه اما چشمهایی شفاف، پر از امید و انتظار آینده.
آیندهای که دَرِش سنگ لیلی جای خودش رو داد به سنگ قبر آرزوها.
#فاطمه_ک
#نویسنده_جان
#عکس_نوشته
۴.۵k
۱۳ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.