توفقط مال همین قلب پر احساس منی

توفقط مال همین قلب پر احساس منی
منم آن مزرعه ی عشق تو آن داس منی

همه کس در دل من نیست عزیزم بخدا
به که گویم که تو آن برگ گل یاس منی

به رطب زار لبت بوسه ای مهمان بشوم
چون که سرخ است و ملس میوی گیلاس منی

ای که با شیطنتت کار دو شیطان بکنی
تو بدانی که همه واژه ی خناس منی

تویی آن شاه که دستم به تو آغشته شده
کیش و ماتت بکنم چون ورق آس منی

تو و آن دلبری و محو تماشا شدنم
توفقط مال همین قلب پر احساس منی
دیدگاه ها (۱)

دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!حتی دیگر گاه به گاه گریه ...

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟با دو چشمان پر از اشک صدایش ...

ای فدای تو و آن ناز نگاهت گل من جان به قربان تو و چشم سیاهت ...

حسرت رادر چشم هایم ببینکه در هوای نداشتنتبارانی انددر دست ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط