بیا و کمی از زمین و زمان گلایه کن
بیا و کمی از زمین و زمان گلایه کن
بیا و بغض هایت را به من بسپار
بیا و حوصله ی خندیدن هایِ بی دلیل نداشته باش
بیا . .
تو بیا و باش
بقیه ی راه با من
اصلا می فهمی چه می گویم ؟
من, تو نباشی هم روزگارم می گذرد
تلخ و شیرینش باشد برایِ من و تنهاییم
تو نباشی پاییز که هیچ
زمستان هم با تمامِ سرمایش می گذرد
تو که بهتر می دانی ! به هیچ کجایِ
این دنیا بر نمی خورد نبودنِ کسی در
روزگارِ کسی دیگر
اما دل جنسش از روزگار نیست
نفس می کشد؛ می فهمد
دل کاری به کارِ این حرفها ندارد
عاشقی می کند حتی با هزار و یک
زخمِ ریز و درشت
.
من اگر می گویم بیا و همه چیز را بگذار پایِ من
برایِ این است که می دانم
شب ها پایِ هیچ کس جز خیالِ من
در میانِ تنهاییت نیست
می دانم!
بیا و بغض هایت را به من بسپار
بیا و حوصله ی خندیدن هایِ بی دلیل نداشته باش
بیا . .
تو بیا و باش
بقیه ی راه با من
اصلا می فهمی چه می گویم ؟
من, تو نباشی هم روزگارم می گذرد
تلخ و شیرینش باشد برایِ من و تنهاییم
تو نباشی پاییز که هیچ
زمستان هم با تمامِ سرمایش می گذرد
تو که بهتر می دانی ! به هیچ کجایِ
این دنیا بر نمی خورد نبودنِ کسی در
روزگارِ کسی دیگر
اما دل جنسش از روزگار نیست
نفس می کشد؛ می فهمد
دل کاری به کارِ این حرفها ندارد
عاشقی می کند حتی با هزار و یک
زخمِ ریز و درشت
.
من اگر می گویم بیا و همه چیز را بگذار پایِ من
برایِ این است که می دانم
شب ها پایِ هیچ کس جز خیالِ من
در میانِ تنهاییت نیست
می دانم!
- ۹۱۷
- ۲۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط