پارت
پارت_۶
به جای اینکه به اون نگاه کنه خیره شده بود به من
یهو چشمم خورد به پشت سره مرده....
یـــــــا خدا..این جا جن داره من همش اینجا بودم.بسم ا....
بسم ا... هی زیر لب ذکر میگفتم
یعنی نمیدونم چطور توصیفش کنم..یه دختر فوق العاده جلف ازونا که اگر وزنش کنی شصت کیلوعه بعد یه سطل اب روش خالی کنی جنی تر میشه وزنش به سی کیلو کاهش پیدا میکنه...
به قول خودم شتر پلاستیکی:))))
اما این شتر اصلی بود...همه جاش عملی بود...با چند لایه ارایش غلیظ اووووف ناجور بود..
یهو دیدم چشم غره بهم رفت....ایییش نکنه فک کرده خوشم اومده ازش...
باعشوه ای که قاطیه حرکات و صداش کرده بود و با اون دماغ عملیش روبه دکتر ....؟؟
کی بود..اهان رادمنش گفت:
-ســلام اقای دکتر
اووووووق حالم بد شد..
و اون گودزیلای جذاب هم به یه سر تکون دادن اکتفا کرد..من در کل عادت دارم به همه یه لقبی بدم..ههه
اون مرده که خودش دکتر بود روبه گودزیلا گفت:
-دکتر رادمنش این دختر پول عمل رو نداده و نه پول بیمارستان رو
سرم رو انداختم پایین...چی داشتم بگم....بگم من فقیرم و نمیتونم بدم....سرم رو بلند کردم
-نگران نباشید من حتما پول رو کامل میدم فقط یکم فرصت میخوام
-ولی فرصت نداری..
ووی مرتیکه هیز داشت با پوزخند اینو میگفت
-فعلا مهلت داری
با تعجب به گودزیلا نگاه کردم.. #حقیقت_رویایی
لایک فراموش نشه😊 💕
به جای اینکه به اون نگاه کنه خیره شده بود به من
یهو چشمم خورد به پشت سره مرده....
یـــــــا خدا..این جا جن داره من همش اینجا بودم.بسم ا....
بسم ا... هی زیر لب ذکر میگفتم
یعنی نمیدونم چطور توصیفش کنم..یه دختر فوق العاده جلف ازونا که اگر وزنش کنی شصت کیلوعه بعد یه سطل اب روش خالی کنی جنی تر میشه وزنش به سی کیلو کاهش پیدا میکنه...
به قول خودم شتر پلاستیکی:))))
اما این شتر اصلی بود...همه جاش عملی بود...با چند لایه ارایش غلیظ اووووف ناجور بود..
یهو دیدم چشم غره بهم رفت....ایییش نکنه فک کرده خوشم اومده ازش...
باعشوه ای که قاطیه حرکات و صداش کرده بود و با اون دماغ عملیش روبه دکتر ....؟؟
کی بود..اهان رادمنش گفت:
-ســلام اقای دکتر
اووووووق حالم بد شد..
و اون گودزیلای جذاب هم به یه سر تکون دادن اکتفا کرد..من در کل عادت دارم به همه یه لقبی بدم..ههه
اون مرده که خودش دکتر بود روبه گودزیلا گفت:
-دکتر رادمنش این دختر پول عمل رو نداده و نه پول بیمارستان رو
سرم رو انداختم پایین...چی داشتم بگم....بگم من فقیرم و نمیتونم بدم....سرم رو بلند کردم
-نگران نباشید من حتما پول رو کامل میدم فقط یکم فرصت میخوام
-ولی فرصت نداری..
ووی مرتیکه هیز داشت با پوزخند اینو میگفت
-فعلا مهلت داری
با تعجب به گودزیلا نگاه کردم.. #حقیقت_رویایی
لایک فراموش نشه😊 💕
- ۶۰.۳k
- ۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط