عاشقانه شهدا
#عاشقانه_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#محمودرضا_بیضایی
پیکر #محمودرضا سر تا پا غرق خون بود.
پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد.
#بازوی_چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود.
روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود.
#پهلوی_چپ پر از جراحت بود.
بعدا شمردم، روی پیراهن طرف پهلوش ۲۵ جای اصابت ترکش بود.
سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر #کتف راست خارج شده بود.
ساق #پای_چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود.
با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم ...
زیبا بود ....
زیباتر از این نمىشد که بشود ....
#غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت.
توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش!
ای والله!
حقا شبیه #امام_حسین_ع شدهای.
اما نه !
شبیه #حضرت_زهرا_س بیشتر ...
چه میگویم ؟...
هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه ؟!
آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند :
نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد.
نمىدانم ...
شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد، یا #زهرا گفته باشد.
راوی :
#برادر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#محمودرضا_بیضایی
پیکر #محمودرضا سر تا پا غرق خون بود.
پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد.
#بازوی_چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود.
روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود.
#پهلوی_چپ پر از جراحت بود.
بعدا شمردم، روی پیراهن طرف پهلوش ۲۵ جای اصابت ترکش بود.
سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر #کتف راست خارج شده بود.
ساق #پای_چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود.
با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم ...
زیبا بود ....
زیباتر از این نمىشد که بشود ....
#غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت.
توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش!
ای والله!
حقا شبیه #امام_حسین_ع شدهای.
اما نه !
شبیه #حضرت_زهرا_س بیشتر ...
چه میگویم ؟...
هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه ؟!
آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند :
نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد.
نمىدانم ...
شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد، یا #زهرا گفته باشد.
راوی :
#برادر_شهید
۴.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.