وانشات از Jin
#Jin
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵
-سوکجین؟
+هوم؟
-نظرت چیه بری تو اتاق و دیگه بیرون نیای؟
جین با چشم های گشاد شده نگاهی به ا.ت کرد…
-نمیخوام ببینمت!
جین قدم هاشو سمت مبل کج کرد و روش نشست.
+خب…گفتی چرا برم توی اتاق و دیگه بیرون نیام؟
ا.ت دستاپچه شد.
-امممم….چون…
+چون؟
-چون تو کارام دخالت میکنی!
ا.ت دستاشو مشت کرد.
+مطمئنی دلیل دیگه ای نداره؟
نفسشو صدا دار بیرون داد و شروع کرد :
-چون هر وقت میبینمت قلبم تند تر میزنه!هر وقت جلوم میشینی ، بغلم میکنی از خود بی خود میشم!
جین که تمام مدت بیخیال بود ، با حرف ا.ت سرشو بالا اورد.یعنی الان ا.ت داشت بهش اعتراف میکرد؟داشت بهش میگفت دوستش داره؟همه چیز براش عین خواب بود!
ا.ت که جین و توی اون وضعیت دید رفت و کنارش نشست.دستشو توی دستاش گذاشت.
-اره من عاشقت شدم…خیلی وقته…همه چی از همون روز که همو دیدیم شروع شد.باهم هم خونه ای شدیم ، توی یه کلاس بودیم ، باهم برمیگشتیم خونه و البته اون حسی که تو به من وقتایی که کنارت بودم میدادی.
جین داشت به تک تک حرف های ا.ت گوش میداد و همشو توی ذهنش ثبت میکرد.پس حس اونم یک طرفه نبوده!
جین همینطور که دستاش توی دستای ا.ت بود یکیشو بالا اورد و موهای ا.ت که یکم توی صورتش بودن کنار زد.
+میدونی؛شاید من هم مثل تو فکر کنم و الان ازت درخواست کنم.
بعد سرشو جلو برد و بوسه ای روی لب های ا.ت نشوند.
هر دوشون برای اولین بار طعم عشق و اولین بوسشونو تجربه کردن.
بعد از کم اوردن نفس از هم جدا شدن.جین ا.ت رو توی بغلش گرفت و تا صبح برای هم از اتفاقات که قراره در آینده براشون اتفاق بیفته صحبت میکردن….
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #Jin ⬥ #roman ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵
-سوکجین؟
+هوم؟
-نظرت چیه بری تو اتاق و دیگه بیرون نیای؟
جین با چشم های گشاد شده نگاهی به ا.ت کرد…
-نمیخوام ببینمت!
جین قدم هاشو سمت مبل کج کرد و روش نشست.
+خب…گفتی چرا برم توی اتاق و دیگه بیرون نیام؟
ا.ت دستاپچه شد.
-امممم….چون…
+چون؟
-چون تو کارام دخالت میکنی!
ا.ت دستاشو مشت کرد.
+مطمئنی دلیل دیگه ای نداره؟
نفسشو صدا دار بیرون داد و شروع کرد :
-چون هر وقت میبینمت قلبم تند تر میزنه!هر وقت جلوم میشینی ، بغلم میکنی از خود بی خود میشم!
جین که تمام مدت بیخیال بود ، با حرف ا.ت سرشو بالا اورد.یعنی الان ا.ت داشت بهش اعتراف میکرد؟داشت بهش میگفت دوستش داره؟همه چیز براش عین خواب بود!
ا.ت که جین و توی اون وضعیت دید رفت و کنارش نشست.دستشو توی دستاش گذاشت.
-اره من عاشقت شدم…خیلی وقته…همه چی از همون روز که همو دیدیم شروع شد.باهم هم خونه ای شدیم ، توی یه کلاس بودیم ، باهم برمیگشتیم خونه و البته اون حسی که تو به من وقتایی که کنارت بودم میدادی.
جین داشت به تک تک حرف های ا.ت گوش میداد و همشو توی ذهنش ثبت میکرد.پس حس اونم یک طرفه نبوده!
جین همینطور که دستاش توی دستای ا.ت بود یکیشو بالا اورد و موهای ا.ت که یکم توی صورتش بودن کنار زد.
+میدونی؛شاید من هم مثل تو فکر کنم و الان ازت درخواست کنم.
بعد سرشو جلو برد و بوسه ای روی لب های ا.ت نشوند.
هر دوشون برای اولین بار طعم عشق و اولین بوسشونو تجربه کردن.
بعد از کم اوردن نفس از هم جدا شدن.جین ا.ت رو توی بغلش گرفت و تا صبح برای هم از اتفاقات که قراره در آینده براشون اتفاق بیفته صحبت میکردن….
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #Jin ⬥ #roman ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
۴۷.۶k
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.