🍷ارباب و برده 🍷پارت 16
🍷ارباب و برده 🍷
پارت_16
ویو ا/ت :خیلی خجالت میکشیدم و میترسیدم که باهاش بخوابم......بهش هنوز اعتماد ندارم.....ولی مجبور بودم شب و باهاش خوابیدم و فقط ۲ بار از خواب پریدم اونم با صدای رعد و برق......وقتی صدای رعد و برق رو شنیدم....از خواب پریدم و از ترس بدنم لرزید که صدای کوک بشتر منو ترسوند :
کوک:هشششش...آروم باش کوچولوم.....ددیت پیشته!☆
نترس......(با صدای خش دار دقیق پشت گوش ا/ت گفت طوری که لبش با گوش و گردن ا/ت برخورد میکرد)
ا/ت:هنوز بیداری؟چرا نخوابیدی!
کوک:خوابم نمیاد....تو بخواب بیب....
ا/ت:باشه.....
کوک:(لبخند)
*خوابیدن*
(شایدبگید که تهیونگ چی شد؟زمانی که ا/ت خواب بود و هنوزرعدوبرق بیدارش نکرده بود.....تهیونگ اومد پیش کوک و اطلاعات چند نفر از مافیاهایی که قرار بود پنجشنبه شب در مهمونی حضور داشته باشند رو به کوک داد و کوک بهش گفت از ا/ت خوشش اومده و میخواد بهش نزدیک بشه.....و گفت میخواد تو مهمونی اونو دوست دخترش معرفی کنه....و تهیونگ بهش گفت....:دختری که کوک ازش خوشش اومده یا همون ا/ت مثل بقیه ی دخترا ی دیگس و قطعا زیر خواب خیلیا بوده اما کوک گفت اینطور نیست و کلی دلیل برای تهیونگ آورد و تهیونگم بهش گفت....اگه تو میگی اینطوریه خب باشه....و بعد از گفتگو شون رفت.....دقیقا قبل از اینه رعد و برق بزنه و ا/ت هم جیغ بکشه)
*فردا *
ویو کوک:کل شب رو چشم رو هم نزاشتم نکنه ا/ت بترسه و از خواب بپره....صبح شده بود ساعت ۹......ا/ت رو به روم و تو بغلم بود.....یه دل سیر نگاهش کردم که کم کم چشماشو باز کرد.....و گفت:
ا/ت:صبح بخیر.....اممم..ببینم تو چرا هنوز بیداری؟
کوک:دیشبم گفتم بهت خوابم نمیاد....
ا_ت:آها.....ولی.......فکر میکنم به خاطر من نخوابیدی.....واقعا ببخش اگه نتونستی بخوابی...معذرت
کوک:خواهش...بیب.....(از جاش بلند میشه و میره سرویس بهداشتی)
کوک:من میرم سرویس.....تو اتاقم سرویس هست....تو هم برو......راستی....همه رفتن بیرون واسه خرید...الان فقط من و توییم(خنده شیطانی)
ا/ت:آها باشه.....(خودشو میزنه به کوچه ی علی چپ)
*کوک رفت و در رو بست*
ویو ا/ت: ای خدااااا......این بشر چه جذاب و جنتلمنه......،ینی چرا بهم میگه کوچولویه ارباب....یا میگه بیب.....شاید کلا با همه اینطوری حرف میزنه......
از جام بلند شدم که برم سرویس بهداشتی که یهوووو.......یادم اومد من پام زخمیه و باید از جام بلند نشم.....اما....پام کامل خوب شده بود و هیچ دردی نداشتم......رفتم سرویس بهداشتی و کارای مربوط رو انجام دادم.....صورتمو شستم و اومدم بیرون ......رفتم سمت پنجره و کامل بازش کردم و هوای آزاد رو تنفس کردم......که کوک اومد داخل و ......لباس تنش نبود.......
سریع جلو چشمام رو گرفتم....که گفت:
کوک:............
{پایان}
شرط پارت بعدی ۶ نفر فالو کنن و ۳۰ کامنت باحال بزارین...که تکراری نباشه....و لایک ها هم هرچی که کرمتونه؟!🤗🙏اگرم کامنت ها بالای چهل باشه و خوب باشه و حتی هیچکس هم فالوم نکنه پارت بعد رو میزارم.....
عاشقتونم......بوس ...بای👋
پارت_16
ویو ا/ت :خیلی خجالت میکشیدم و میترسیدم که باهاش بخوابم......بهش هنوز اعتماد ندارم.....ولی مجبور بودم شب و باهاش خوابیدم و فقط ۲ بار از خواب پریدم اونم با صدای رعد و برق......وقتی صدای رعد و برق رو شنیدم....از خواب پریدم و از ترس بدنم لرزید که صدای کوک بشتر منو ترسوند :
کوک:هشششش...آروم باش کوچولوم.....ددیت پیشته!☆
نترس......(با صدای خش دار دقیق پشت گوش ا/ت گفت طوری که لبش با گوش و گردن ا/ت برخورد میکرد)
ا/ت:هنوز بیداری؟چرا نخوابیدی!
کوک:خوابم نمیاد....تو بخواب بیب....
ا/ت:باشه.....
کوک:(لبخند)
*خوابیدن*
(شایدبگید که تهیونگ چی شد؟زمانی که ا/ت خواب بود و هنوزرعدوبرق بیدارش نکرده بود.....تهیونگ اومد پیش کوک و اطلاعات چند نفر از مافیاهایی که قرار بود پنجشنبه شب در مهمونی حضور داشته باشند رو به کوک داد و کوک بهش گفت از ا/ت خوشش اومده و میخواد بهش نزدیک بشه.....و گفت میخواد تو مهمونی اونو دوست دخترش معرفی کنه....و تهیونگ بهش گفت....:دختری که کوک ازش خوشش اومده یا همون ا/ت مثل بقیه ی دخترا ی دیگس و قطعا زیر خواب خیلیا بوده اما کوک گفت اینطور نیست و کلی دلیل برای تهیونگ آورد و تهیونگم بهش گفت....اگه تو میگی اینطوریه خب باشه....و بعد از گفتگو شون رفت.....دقیقا قبل از اینه رعد و برق بزنه و ا/ت هم جیغ بکشه)
*فردا *
ویو کوک:کل شب رو چشم رو هم نزاشتم نکنه ا/ت بترسه و از خواب بپره....صبح شده بود ساعت ۹......ا/ت رو به روم و تو بغلم بود.....یه دل سیر نگاهش کردم که کم کم چشماشو باز کرد.....و گفت:
ا/ت:صبح بخیر.....اممم..ببینم تو چرا هنوز بیداری؟
کوک:دیشبم گفتم بهت خوابم نمیاد....
ا_ت:آها.....ولی.......فکر میکنم به خاطر من نخوابیدی.....واقعا ببخش اگه نتونستی بخوابی...معذرت
کوک:خواهش...بیب.....(از جاش بلند میشه و میره سرویس بهداشتی)
کوک:من میرم سرویس.....تو اتاقم سرویس هست....تو هم برو......راستی....همه رفتن بیرون واسه خرید...الان فقط من و توییم(خنده شیطانی)
ا/ت:آها باشه.....(خودشو میزنه به کوچه ی علی چپ)
*کوک رفت و در رو بست*
ویو ا/ت: ای خدااااا......این بشر چه جذاب و جنتلمنه......،ینی چرا بهم میگه کوچولویه ارباب....یا میگه بیب.....شاید کلا با همه اینطوری حرف میزنه......
از جام بلند شدم که برم سرویس بهداشتی که یهوووو.......یادم اومد من پام زخمیه و باید از جام بلند نشم.....اما....پام کامل خوب شده بود و هیچ دردی نداشتم......رفتم سرویس بهداشتی و کارای مربوط رو انجام دادم.....صورتمو شستم و اومدم بیرون ......رفتم سمت پنجره و کامل بازش کردم و هوای آزاد رو تنفس کردم......که کوک اومد داخل و ......لباس تنش نبود.......
سریع جلو چشمام رو گرفتم....که گفت:
کوک:............
{پایان}
شرط پارت بعدی ۶ نفر فالو کنن و ۳۰ کامنت باحال بزارین...که تکراری نباشه....و لایک ها هم هرچی که کرمتونه؟!🤗🙏اگرم کامنت ها بالای چهل باشه و خوب باشه و حتی هیچکس هم فالوم نکنه پارت بعد رو میزارم.....
عاشقتونم......بوس ...بای👋
۲۴.۵k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.