رئیسبار
#رئیس_بار
پارت(۱۴)
[پرش زمانی نیمه شب،تو خونه]
{ویو کوک}
خسته و کوفته اومدیم خونه،اجوما بهمون خسته نباشید گفت.
ا/ت:اجوما چرا تا الان بیدار موندید،میخوابیدید خب
اجوما:نه یه چند تا کار بود باید انجامشون میدادم برای همین نخوابیدم،الانم میرم بخوابم شما هم خسته اید برید بخوابید
کوک:باشه خیلی ممنون اجوما
اجوما:خواهش میکنم،راستی ارباب میشه من فردا رو مرخصی بگیرم؟میخوام برم دخترم و نوه هامو ببینم
کوک:اشکال نداره اجوما شما تا یه هفته برید مرخصی،شما تا الان خیلی برام زحمت کشیدین
اجوما:اوه ارباب واقعا؟من ازتون خیلی ممنونم،پس فردا بعد از ظهر میرم
کوک:هر طور راحتی اجوما
اجوما:بازم ازتون ممنونم ارباب
(اجوما رفت و تو اتاقش خوابید)
ا/ت:خب جونگ کوک منم میرم بخوابم
(خواست بره که کوک دستشو گرفت)
کوک:امشب پیش من بخواب
ا/ت:خب...براچی؟
کوک:هم تو تنهایی هم من پیش هم بخوابیم
ا/ت:اها..خب..باشه
کوک:چیه خجالت میکشی؟(خنده)
ا/ت:اوممم نه(خنده)،باید لباسمو عوض کنم
کوک:باشه،بعدش بیای پیش من
ا/ت:اوکی
{ویو ا/ت}
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم،یا خدا براچی میگه بیا پیش من بخواب میخواد چیکار کنه،خدایا خودت بخیر بگذرون،در اتاقمو بستم و رفتم طرف اتاق کوک در زدم و وارد شدم،لباسشو دراورده بود و فقط با یه شلوار مشکی راحتی بود،اخ عجب بدنی داشت لعنتی اون عضله ها با تتو هاش و سیکس پکاش،جذاب لعنتی،ولی به روی خودم نیوردم،رو تخت دراز کشیده بود و کلش تو گوشی بود
...
پارت(۱۴)
[پرش زمانی نیمه شب،تو خونه]
{ویو کوک}
خسته و کوفته اومدیم خونه،اجوما بهمون خسته نباشید گفت.
ا/ت:اجوما چرا تا الان بیدار موندید،میخوابیدید خب
اجوما:نه یه چند تا کار بود باید انجامشون میدادم برای همین نخوابیدم،الانم میرم بخوابم شما هم خسته اید برید بخوابید
کوک:باشه خیلی ممنون اجوما
اجوما:خواهش میکنم،راستی ارباب میشه من فردا رو مرخصی بگیرم؟میخوام برم دخترم و نوه هامو ببینم
کوک:اشکال نداره اجوما شما تا یه هفته برید مرخصی،شما تا الان خیلی برام زحمت کشیدین
اجوما:اوه ارباب واقعا؟من ازتون خیلی ممنونم،پس فردا بعد از ظهر میرم
کوک:هر طور راحتی اجوما
اجوما:بازم ازتون ممنونم ارباب
(اجوما رفت و تو اتاقش خوابید)
ا/ت:خب جونگ کوک منم میرم بخوابم
(خواست بره که کوک دستشو گرفت)
کوک:امشب پیش من بخواب
ا/ت:خب...براچی؟
کوک:هم تو تنهایی هم من پیش هم بخوابیم
ا/ت:اها..خب..باشه
کوک:چیه خجالت میکشی؟(خنده)
ا/ت:اوممم نه(خنده)،باید لباسمو عوض کنم
کوک:باشه،بعدش بیای پیش من
ا/ت:اوکی
{ویو ا/ت}
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم،یا خدا براچی میگه بیا پیش من بخواب میخواد چیکار کنه،خدایا خودت بخیر بگذرون،در اتاقمو بستم و رفتم طرف اتاق کوک در زدم و وارد شدم،لباسشو دراورده بود و فقط با یه شلوار مشکی راحتی بود،اخ عجب بدنی داشت لعنتی اون عضله ها با تتو هاش و سیکس پکاش،جذاب لعنتی،ولی به روی خودم نیوردم،رو تخت دراز کشیده بود و کلش تو گوشی بود
...
- ۴.۹k
- ۱۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط