اگر آمدی،خبرم کندر خانه بمانمکه از اندوه نمیرندشمعدانیهای منتظر و ماهیهای حوض!و لبخندی که به شوق بر لبانم میبنددکه تو بیاییُ کسی خانه نباشد...