انسان را هرگز مرگی نرسیده

انسان را هرگز مرگی نرسیده
جز به نیش رؤیاهای بی‌ثمر
فرونشسته بر تن
از دندان سگ‌های نسیان

میان جرزِ هوس‌ها
گورستانی تار و تیره از من.
می‌نگرم به روزی
که آفتابی عظیم بودم،
به لکه‌های وحشی غول‌آسایی که اکنونم!
دیدگاه ها (۳)

گرگ ها در گله ، ذکر روی چوپان می کنندکدخدا ها دزد را در خانه...

گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن ! گاه می لغزد زبانم، بشنو...

ای زندگی بردار دست از امتحانمچیزی نه میدانم نه می خواهم بدان...

توان گفتن آن راز جاودانی نیست!تصوری هم از باغ ارغوانی نیست! ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط