فیک وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی
پارت ¹
امروز مثل هرروز از خواب بیدار میشم
حالا توسط کی؟؟
توسط خواهر دلقکم😭
سوجین: بیدار شو میمون درختی خواب بسهه دیگه
وونهی: خفه شو جای مهم خوابم بود چرا بیدارم کردی😭😭
سوجین: صبحونه حاضره زود باش بیا جنگ زده
داداشم سوجین رو صدا زد که تو این فرصت تونستم دوتا بالشت رو بردارم بزنم تو صورت سوجین
سوجین: فقط جرعت داری وایسا
از ترس رفتم پشت سر بابام قایم شدم
وقتی دعوامون میشه پناهگاه هممون بابامونه چون میتونه مشکلاتمونو حل کنه
بابام: چتونه دوباره مث سگو گربه افتادید دنبال همم؟؟
وونهی: بابا من گربه باشم
واکنش بابام: 😐
سوجین: نکنه میخوای من سگ باشم؟؟!!
بابام: گیر عجب ادمایی افتادیما
مامانم: صبحونه حاضر بخور تا خورده نشی زود باشید بیاید
صبحونمونو خوردیم میخواستم کمک مامانم کنم که دیدم گوشیم زنگ خورد
میا دوست صمیمیم بود برداشتم
میا: سلام سلام وونهی جونم(با خوشحالی گفت)
وونهی: سلامم خوبی چیشده صدات خوشحالهه؟
میا: خبرایی دارم خبرای خوبب
وونهی: زودد باش بگوو
میا: بلاخره با رئیس شرکت صحبت کردم و خصوصیاتت رو گفتم باید ببیننت تا استخدامت کننن
وونهی: واقعااااا..!!
میا: یسسس
وونهی: جیغغغ فرا بنفش زد
که داداشش با بالشته توی دستش دهنشو گرفت
میا تلفونو غطع کرد
سوجین: چتههه گوشم کرر شدد دیو/ث
وونهی: بلاخرهه کار پیدا کردمم یسس
بهم تبریک گفتنوو من رفتم تو اتاقم...
دیدگاه ها (۷)

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی.. پارت ²اومدم داخل ات...

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادیپارت ³وقتی میا میگفت ک...

اولین فیک من... اسم فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی.....

بخشی از مومنت های کوکیی😀📍

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط