فیک وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی..
پارت ²
اومدم داخل اتاقم پرت شدم رو تختم و کمی خوشحال بودم رفتم جلوی آینه قربون صدقه خودم میرفتم
وونهی: چرا من انقد خوشگلم؟؟ 😀
(تعریف از خودش پز نیست سبک زندگیشه)
گوشیم روی میز بود که دیدم روش پیامی از طرف میا بود رفتم ببینم چی گفته
نوشته بود فردا صبح برای استخدام اماده باشم ساعت 11 گفتم باشه و گوشی رو گذاشتم کنار
(بچه ها من سنشون رو نگفتم جونگکوک 25 سالشه و وونهی 21)
یکی دوساعتی گذشت خسته شده بودم حوصلم سر رفته بود یه فکری به ذهنم رسید میخواستم برم بیرون برای خودم خرید کنم برای فردا چون لباس قشنگی نداشتم حاضر شدمو رفتم
وقتی هم که برگشتم همشون رو تن زدم با بدبختی لباس قشنگو مناسبمو انتخاب کردم
(وونهی جان مگه میخوای بری سر قرار؟)
/فلش بک فردا/

از خواب بیدار شدم امروز از همه روز ها زودتر تقریبا ساعت 8 بود رفتم پایین یکم برای خودم قهوه درست کردمو خوردم تا کارای لازممو انجام دادم ساعت شد 10 میا زنگ زد بهم گفت که پایین خونه منتظرمه(همونطور که میدونید میا داخل اون شرکت کار میکنه)
کفشامو پوشیدمو رفتم
اونجا بهم گفت که چیکار کنمو اینا تقریبا بعد 10 یا 20 مین رسیدیم
از ماشین پیاده شدم نگاهی به سرو وضعم کردمو رفتیم داخل
ویو جونگکوک

چند روز پیش یه کارمندم رو اخراج کردم و به دنبال یکی بودم برای استخدام که میا اومد گفت که یکی میخواد استخدام شه
اماده شدم رفتم شرکت منشیم بعد یکی دو ساعت اومد گفت که اومده و میخواد ببینتم اجازه دادم که بیاد
ویو ونهی
یکی از منشی هاش رفت بهش گفت
در زدم و رفتم داخل همه چیززز اونجا سیاه بود دفتر کارش کامل سیاهه سیاه تعجب کردم و کمی استرسو ترس داشتم
وونهی: سلام من کیم وونهی هستم اومدم برای استخدام
یه خورده قیافش برام ترسناک بود چون فکر میکردم ادمه سردی و خشنه چون واقعا بود..
جونگکوک: سلام میدونم بیا بشین(سرد)
نشستم و پروندمو بهش دادم
و دیگهههههههههههه حرف زدیمو من استخدام شدم گفت که همیشه ساعت 8 یا 9 باید حاضر باشم داخل شرکت و اینکه به میا گفت کارایی که باید انجام بده رو یاد بده بهم بگه....
میدونمم بد شد بیشتر تلاشمو میکنممم🐰📍