shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:۲۱
مرد که حسابی شوکه شده بود دستش رو محکم روی میز میکوبه.
_این چرندیات چیه که میگی هان؟ (با داد)
لوهان: صداتو نبر بالا...دوست نداری که پلیسا بریزن سرت هان؟
با شنیدن اسم پلیس صداش بریده شد.
_چی میخوای تا اطلاعاتی که میدونی جایی درز پیدا نکنه؟
لوهان سرش رو جلوتر میاره و لب میزنه: میخوام برای من کار کنی، فقط برای من
_چی؟
لوهان: خیالت راحت، اونقدری بهت پول میدم که زندگی خودت و افرادتو تامین کنه
"اداره پلیس دمون"
با دوتا قهوه توی دستش به سمت اتاق جنی میرفت که با شنیدن حرفای یه نفر پاهاش سرجاش قفل میشن.
+خدای من چطور با اینکه میدونست جنی دوست پسر داره تونست عاشقش بشه؟ هنوز نمیتونم باور کنم
+اون پسره با خودش چی فکر کرده هان؟
تهیونگ: چ...چی؟ الان چی گفتی؟ (شوکه)
+اوه خدای من (با ترس) افسر کیم شما اینجا چیکار میکنید؟
تهیونگ: الان چی گفتی؟...گفتی کی عاشق جنی شده؟
+چی؟ من همچین چیزی گفتم؟ حتما اشتباه شنیدین (هول شده)
تهیونگ: به من دروغ نگو (تقریبا داد)
تهیونگ: هرچیزی که الان میگفتی رو میخوام مو به مو بهم بگی (جدی و خشن)
+خ...خب راستش
تهیونگ یکی از ابرو هاش رو بالا میندازه و منتظر ادامه حرفش میمونه.
+چند وقت پیش وقتی داشتم تو اداره میگشتم لوهان رو دیدم...پشت در اتاق جنی وایستاده بود و به حرفایی که بین شما دوتا زده میشد گوش میداد. وقتی فهمید لو رفته من سوال پیچش کردم و اون گفت که عاشق جنیه
تهیونگ: چی؟ لوهان؟ (تعجب فراوان)
+بله
"خونه لیسا"
مثل همیشه پشت میز تحریرش نشسته بود. اما این بار به جای نوشتن داستان نقاشی میکشید، اونقدر توی کارش غرق شده بود که متوجه حضور جونگ کوک نشد.
جونگ کوک: خیلی زشت شده
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
part:۲۱
مرد که حسابی شوکه شده بود دستش رو محکم روی میز میکوبه.
_این چرندیات چیه که میگی هان؟ (با داد)
لوهان: صداتو نبر بالا...دوست نداری که پلیسا بریزن سرت هان؟
با شنیدن اسم پلیس صداش بریده شد.
_چی میخوای تا اطلاعاتی که میدونی جایی درز پیدا نکنه؟
لوهان سرش رو جلوتر میاره و لب میزنه: میخوام برای من کار کنی، فقط برای من
_چی؟
لوهان: خیالت راحت، اونقدری بهت پول میدم که زندگی خودت و افرادتو تامین کنه
"اداره پلیس دمون"
با دوتا قهوه توی دستش به سمت اتاق جنی میرفت که با شنیدن حرفای یه نفر پاهاش سرجاش قفل میشن.
+خدای من چطور با اینکه میدونست جنی دوست پسر داره تونست عاشقش بشه؟ هنوز نمیتونم باور کنم
+اون پسره با خودش چی فکر کرده هان؟
تهیونگ: چ...چی؟ الان چی گفتی؟ (شوکه)
+اوه خدای من (با ترس) افسر کیم شما اینجا چیکار میکنید؟
تهیونگ: الان چی گفتی؟...گفتی کی عاشق جنی شده؟
+چی؟ من همچین چیزی گفتم؟ حتما اشتباه شنیدین (هول شده)
تهیونگ: به من دروغ نگو (تقریبا داد)
تهیونگ: هرچیزی که الان میگفتی رو میخوام مو به مو بهم بگی (جدی و خشن)
+خ...خب راستش
تهیونگ یکی از ابرو هاش رو بالا میندازه و منتظر ادامه حرفش میمونه.
+چند وقت پیش وقتی داشتم تو اداره میگشتم لوهان رو دیدم...پشت در اتاق جنی وایستاده بود و به حرفایی که بین شما دوتا زده میشد گوش میداد. وقتی فهمید لو رفته من سوال پیچش کردم و اون گفت که عاشق جنیه
تهیونگ: چی؟ لوهان؟ (تعجب فراوان)
+بله
"خونه لیسا"
مثل همیشه پشت میز تحریرش نشسته بود. اما این بار به جای نوشتن داستان نقاشی میکشید، اونقدر توی کارش غرق شده بود که متوجه حضور جونگ کوک نشد.
جونگ کوک: خیلی زشت شده
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
۸.۱k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.