پارت

پارت 2
✰وقتی حافظتو از دست دادی✰
جونگکوک: بیبی خوشگلم بهوش اومدی
ا/ت: ببخشید ولی من شما را میشناسم؟
جونگکوک: ( با بغض ) معلومه من را میشناسی ولی الان فقط خسته ای باید استراحت کنی
ا/ت: باشه
جونگکوک ویو
اشک از چشمام سرازیر شده بود رفتم پیش ا/ت نشستم و موهاشو نوازش کردم و پیشونیش را بوسیدم
ا/ت ویو
با اینکه این اقا را نمی شناسم ولی یه حسی میگفت من قبلا دیدمش
جونگکوک ویو
از اتاق ا/ت اومدم بیرون که استراحت کنه و بعدش از بیمارستان مرخص بشه و ببرمش خونه
( پرش زمانی به 3 ساعت بعد)
دکتر: اقای جئون میتونید خانم ا/ت را ببرید
جونگکوک: باشه ممنون
جونگکوک ویو
تمام کار های ا/ت را انجام دادم و بردمش خونه
جونگکوک: بیبی من میدونم شاید من را یادت نباشه ولی تو یکم فراموشی گرفتی بخاطر تصادف ولی من تمام خاطراتمون را به یادت میارم
ا/ت : باشه ممنون( لبخند)
(پرش زمانی به 5 ماه بعد)
جونگکوک ویو
ا/ت همه ی خاطراتشو یادش اومد و من خیلییی خوشحالم و ما یه دختر به اسم سئول داریم خیلی شبیه ا/ت هست و ما به خوشی زندگی کردیم
(پایان)

امیدوارم خوشتون اومده باشه و ببخشد کم بود.
ممنون که حمایت میکنید.
دیدگاه ها (۰)

تک پارتیسلام من یونام و منو جیمین نزدیکه 2 سال که قرار میزار...

پارت 1لیا ویوخیلی ذوق دارم این خبر را به تهیونگ بدم... چند و...

پارت 1✰وقتی حافظتون از دست دادی✰جونگکوک:از دیشب تا حالا نتون...

سلام میخوام فیک بنویسم امیوارم خوشتون بیاد و فالو و لایک یاد...

پارت ۱۶ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۸ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط