دل گرفتگی...📷📸
#دلگرفتگی...📷📸
باز هم دلم گرفته است
بی خیال درد سخت زندگی
بی خیال نیش حرف مردمان شهر
بی خیال دل گرفتگی
زیر پای قدسیان آسمان در این زمین
یک عجوزه روح دردمند و پیر
در دلم نهفته است
بی خیال های های مرد خسته ای
که دلش گرفته است
و درون سینه اش پر غم است
یا که دست بسته اش با دل شکسته اش هم زبان شده
ای همیشه یار
یادگار روزهای ناب زندگی
جانب خزان نظر کجاست؟
ای همیشه گرتر ز آفتاب
روشنائی شب پر از خطر
قاضی القضات پر ز عدل
عادل بدون رنگ
سایه بدون مرز
ای نگاه ساده بدون درد
بدون رنگ
بدون مرگ
طاقتی برای زنده ماندنم بده
آفتی فتاده بر تمام زندگانیم
آفتی به نام دوری از شما
دوری از کسی که خالق من است
من بدون او نمیشود
او که هست
سبزی درختها جاودانه است
رنگ آسمان بی کرانه است
جاودان ترین خدای زندگی
زیر آسمان مه گرفته ام
پس چرا نمیکشی ؟
دلبر یکی یه دانه ام
یادتان می آید
روزگار عهد اولین
گفتن بلی اولین
سر به زیر
مثل بره های رام
مسخ در نگاه اولین
آدم نخست زندگی در زمین
آب شد
تمام شد
برفهای سرزمین سرد
واژه های بی کران که در دلم به پاست
قسمتی ز ماجراست
زیر بی کرانه های آسمان زندگی
یه ترانه مانده است
آن منم
آدم نخست پر کشیده تا زمین
تا سقوط
در تلاطم هوس
ای همیشه مست
هوشیار بی نشانه از عدم
مست مست
این منم
آدمی ز آدمی تهی شده
پر شده ز درد
درد ماندن و ندیدنت
درد زندگی بدون تو
شادی روان درون خوابهای من
ای اصالت نگاه واپسین
طاقتی برای زنده ماندنم بده
شب که می شود
روز سرد وحشی ام تمام می شود
در کنار آتش دلم
کباب می شوم
ای امان ز دل گرفتگی هر شبم...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیِجنوب
#چوکِبَندِر
باز هم دلم گرفته است
بی خیال درد سخت زندگی
بی خیال نیش حرف مردمان شهر
بی خیال دل گرفتگی
زیر پای قدسیان آسمان در این زمین
یک عجوزه روح دردمند و پیر
در دلم نهفته است
بی خیال های های مرد خسته ای
که دلش گرفته است
و درون سینه اش پر غم است
یا که دست بسته اش با دل شکسته اش هم زبان شده
ای همیشه یار
یادگار روزهای ناب زندگی
جانب خزان نظر کجاست؟
ای همیشه گرتر ز آفتاب
روشنائی شب پر از خطر
قاضی القضات پر ز عدل
عادل بدون رنگ
سایه بدون مرز
ای نگاه ساده بدون درد
بدون رنگ
بدون مرگ
طاقتی برای زنده ماندنم بده
آفتی فتاده بر تمام زندگانیم
آفتی به نام دوری از شما
دوری از کسی که خالق من است
من بدون او نمیشود
او که هست
سبزی درختها جاودانه است
رنگ آسمان بی کرانه است
جاودان ترین خدای زندگی
زیر آسمان مه گرفته ام
پس چرا نمیکشی ؟
دلبر یکی یه دانه ام
یادتان می آید
روزگار عهد اولین
گفتن بلی اولین
سر به زیر
مثل بره های رام
مسخ در نگاه اولین
آدم نخست زندگی در زمین
آب شد
تمام شد
برفهای سرزمین سرد
واژه های بی کران که در دلم به پاست
قسمتی ز ماجراست
زیر بی کرانه های آسمان زندگی
یه ترانه مانده است
آن منم
آدم نخست پر کشیده تا زمین
تا سقوط
در تلاطم هوس
ای همیشه مست
هوشیار بی نشانه از عدم
مست مست
این منم
آدمی ز آدمی تهی شده
پر شده ز درد
درد ماندن و ندیدنت
درد زندگی بدون تو
شادی روان درون خوابهای من
ای اصالت نگاه واپسین
طاقتی برای زنده ماندنم بده
شب که می شود
روز سرد وحشی ام تمام می شود
در کنار آتش دلم
کباب می شوم
ای امان ز دل گرفتگی هر شبم...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیِجنوب
#چوکِبَندِر
۲۳۰.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۰