« چند پارتی ته ته»
« چند پارتی ته ته»
p3
«ویو مین ها»
از اتاق ته ته اومدن بیرون و رفتم پایین همه بودن وجین هم توی آشپزخونه داشت صبحانه درست میکرد رفتم نشستم روی مبل که کوک گفت
کوک: پس ته کجاست
+الان میاد
گوشیم رو برداشتم و همینجوری توش میگشتم که یکی بهم پیام داد
«مکالمه»
&سلام خوبی مینی جونم
+شما
&داداشت رو نمیشناسی
+ داداشی واقعا خودتی
&آره چه خبر کجایی
+توی خونه پیش اعضا
&شنیدم معروف شدی بلاخره به آرزوت رسیدی
+آره داداشی بلاخره آیدل شدم از تو چخبر کجایی دلم واست تنگ شده
&منم دلم واست تنگ شده توی فردگاهم دارم میام پیشت
+ وای واقعا راست میگی
&من من دروغ دارم بهت بگم بعدشم توی این ی سال پایه خودت دوست پسری پیدا نکردی
+چیه چی فکر کردی مثل تو سینگل بگورم
& حالا این پسر بدبخت کیه
+یاااا چرا بدبخت
& چون با تو قرار میزاره
+تو فقط بیا من میدونم و تو
& حالا اسمش چیه
+کیم تهیونگ
&آها بعدن حرف میزنیم الان توی هواپیمام خدافظ عشقوکم
+خدافظ
«پایان مکالمه»
خیلی خوشحالم که بعد از ی سال داداشم رو میبینم
زود زود شماره شو ثبت کردم
« ویو ته ته»
دیدم داره با یکی پیام بازی میکنه شمارشو ثبت کرده
«my love»
برای ی لحظه صدای خرد شدن قلبم رو شنیدم از کنارش رد شدم بغض هر لحظه ممکن بود بشکنه چی فکر کردی با خودت تهیونگ اون ترو دوست نداشت و ندارع رفتم توی آشپزخونه تا آب بخورم که دستای یکی رو دور کمرم حلقه شد هه مین ها بود
میدونم بد می نویسم ولی حداقل اون قلب سفید رو قرمز کن ❤️
p3
«ویو مین ها»
از اتاق ته ته اومدن بیرون و رفتم پایین همه بودن وجین هم توی آشپزخونه داشت صبحانه درست میکرد رفتم نشستم روی مبل که کوک گفت
کوک: پس ته کجاست
+الان میاد
گوشیم رو برداشتم و همینجوری توش میگشتم که یکی بهم پیام داد
«مکالمه»
&سلام خوبی مینی جونم
+شما
&داداشت رو نمیشناسی
+ داداشی واقعا خودتی
&آره چه خبر کجایی
+توی خونه پیش اعضا
&شنیدم معروف شدی بلاخره به آرزوت رسیدی
+آره داداشی بلاخره آیدل شدم از تو چخبر کجایی دلم واست تنگ شده
&منم دلم واست تنگ شده توی فردگاهم دارم میام پیشت
+ وای واقعا راست میگی
&من من دروغ دارم بهت بگم بعدشم توی این ی سال پایه خودت دوست پسری پیدا نکردی
+چیه چی فکر کردی مثل تو سینگل بگورم
& حالا این پسر بدبخت کیه
+یاااا چرا بدبخت
& چون با تو قرار میزاره
+تو فقط بیا من میدونم و تو
& حالا اسمش چیه
+کیم تهیونگ
&آها بعدن حرف میزنیم الان توی هواپیمام خدافظ عشقوکم
+خدافظ
«پایان مکالمه»
خیلی خوشحالم که بعد از ی سال داداشم رو میبینم
زود زود شماره شو ثبت کردم
« ویو ته ته»
دیدم داره با یکی پیام بازی میکنه شمارشو ثبت کرده
«my love»
برای ی لحظه صدای خرد شدن قلبم رو شنیدم از کنارش رد شدم بغض هر لحظه ممکن بود بشکنه چی فکر کردی با خودت تهیونگ اون ترو دوست نداشت و ندارع رفتم توی آشپزخونه تا آب بخورم که دستای یکی رو دور کمرم حلقه شد هه مین ها بود
میدونم بد می نویسم ولی حداقل اون قلب سفید رو قرمز کن ❤️
۸.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.