یاقوت عشق
یاقوت عشق
پارت ۱۰
این قسمت: ازدواج اجباری؟!
*۵ روز بعد*
از زبان یلدا
آروم آروم چشمام رو باز کردم.
یلدا: آه.
دیگه تو آزمایشگاه نبودم توی یه اتاق بودم.
یلدا: آهو آهو *سرفه کردن*
یهو در باز شد و سونیک و شدو می خواستن به سمتم هجوم بیارن که مامور ها جلوش رو گرفتن و بعد پشت سر مامور ها پدرم اومد داخل و از چیزی که تعجب کردم این بود که چرا آیرام همراهشه.
مفلیس: بهتره هر چه زودتر خودت رو جم و جور کنی چون دو روز دیگه قراره با آیرام ازدواج کنی.
یلدا: و...ولی این منصفانه نیست تازشم من بزرگ تر از آیرام هستم و اون هنوز به سن قانونی نرسیده.
مفلیس: چیزی به اسم سن قانونی و بزرگ تر یا کوچک تر بودن وجود نداره تازشم من می بایست این کار رو ۱۲ سال پیش انجام می دادم.
*دو روز بعد در جشن عروسی*
پدرم سونیک و شدو رو مجبور کرد که شاهد عقد و عروسی ما باشن اصلا من و سرنوشتم به جهنم ولی با اونا و سرنوشت شون چه کار داره؟ واقعا کاش ای کاش اون روز اون جا نبودی شدو این طوری الان هم درگیر این قضایا نمیشدی و نه تو نه سونیک تو دردسر نمی افتادین. لعنت به من لعنت الان دوست دارم یه دیوار پیدا کنم که سرم رو بهش بکوبنم.
*بعد از عروسی*
ادامه دارد.....
*ببخشید دوستان میدونم پارت هام کوتاه هستن و دیر به دیر پارت میدم. ولی برای امروز اول اینکه حوصله نداشتم. دوم اینکه واقعا هیچ ایده ای برای طولانی تر کردن این پارت نداشتم.*
پارت ۱۰
این قسمت: ازدواج اجباری؟!
*۵ روز بعد*
از زبان یلدا
آروم آروم چشمام رو باز کردم.
یلدا: آه.
دیگه تو آزمایشگاه نبودم توی یه اتاق بودم.
یلدا: آهو آهو *سرفه کردن*
یهو در باز شد و سونیک و شدو می خواستن به سمتم هجوم بیارن که مامور ها جلوش رو گرفتن و بعد پشت سر مامور ها پدرم اومد داخل و از چیزی که تعجب کردم این بود که چرا آیرام همراهشه.
مفلیس: بهتره هر چه زودتر خودت رو جم و جور کنی چون دو روز دیگه قراره با آیرام ازدواج کنی.
یلدا: و...ولی این منصفانه نیست تازشم من بزرگ تر از آیرام هستم و اون هنوز به سن قانونی نرسیده.
مفلیس: چیزی به اسم سن قانونی و بزرگ تر یا کوچک تر بودن وجود نداره تازشم من می بایست این کار رو ۱۲ سال پیش انجام می دادم.
*دو روز بعد در جشن عروسی*
پدرم سونیک و شدو رو مجبور کرد که شاهد عقد و عروسی ما باشن اصلا من و سرنوشتم به جهنم ولی با اونا و سرنوشت شون چه کار داره؟ واقعا کاش ای کاش اون روز اون جا نبودی شدو این طوری الان هم درگیر این قضایا نمیشدی و نه تو نه سونیک تو دردسر نمی افتادین. لعنت به من لعنت الان دوست دارم یه دیوار پیدا کنم که سرم رو بهش بکوبنم.
*بعد از عروسی*
ادامه دارد.....
*ببخشید دوستان میدونم پارت هام کوتاه هستن و دیر به دیر پارت میدم. ولی برای امروز اول اینکه حوصله نداشتم. دوم اینکه واقعا هیچ ایده ای برای طولانی تر کردن این پارت نداشتم.*
- ۱.۸k
- ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط