وانشات از Teahyung
"هی دختر خوب... پشت عینک و کتابات قایم میشی و یواشکی منو دید میزنی، فکر میکنی نمیفهمم؟"
تهیونگ، دانشجوی رشته ی بازیگری بود و توی دانشگاه خیلی خیلی معروف بود. چند وقتی می شد که دختر عینکی و درسخون رشته ی اخترشناسی، توجهش رو جلب کرده بود و تهیونگ رو برای نزدیک شدن بهش ترغیب میکرد، البته اینکه اون دختر تایپش بود هم بی تاثیر نیست. تهیونگ عاشق دختر های عینکی، درسخون با لباس های گشاده، خب ا/ت هم همه ی این ویژگی هارو داره، پس... داشت تلاش میکرد تا یه جورایی مخ ا/ت رو بزنه!
"نمی خواستم احساس نا امنی بکنید... متاسفم آقا ی کیم!"
ا/ت با خجالت اینو گفت و سعی کرد چونه اش رو از حصار دست های پسر، آزاد کنه. تهیونگ با لبخند شیطونی، چونه ی ا/ت رو بیشتر سمت خودش کشید و لب های خوشرنگ ش رو به گونه ی دختر نزدیک کرد. با لحن اغواکننده ای، زمزمه کرد.
"خب پس تو باید مسئولیتش رو به عهده بگیری و از این به بعد کنارم باشی تا این احساس نا امنی از بین بره!"
و بعد از بوسه ی محکمی روی گونه اش، ازش فاصله گرفت و با لذت به گونه های سرخ شدهاش خیره شد. همون طور که عقب عقب ازش دور می شد، گفت.
"فردا بعد از کلاسهات جلوی کتابخونه منتظرتم... دیر نکنی جونی!"
ا/ت لبخند خجالتی ای زد و جواب داد.
"باشه... تهی!"
و با لبخند چال داری، رفتن پسر مورد علاقه اش رو دنبال کرد. با شنیدن صدای شخص ثالثی از جا پرید.
"واقعا که چندشید... کاملا برای هم ساخته شدید. حالم بهم خورد!"
چرخید و با نگاه کردن به پایین، یونگی رو دید. یونگی با انزجار بهش خیره شد و با لحن مسخره ای ادامه داد.
"منتظرتم، دیر نکنی ا/ت... باشه تهی!"
و بعد ادای عوق زدن درآورد و همونطور که از کنار دختر رد میشد، باحالت بامزه ای غر میزد. ا/ت با اخلاق یونگی آشنا بود، این صرفا یه تبریک به سبک یونگی بود. با خوشحالی سمتش دوید و از پشت بغلش کرد. یونگی با صدای بلند اعتراض میکرد اما این روش دیگه برای دور کردن ا/ت، فایده نداشت، اون خوشحال تر از چیزی بود که نشون میداد
✓ #madi ~ #Taehyung ~ #BTS ~ #Oneshot ❜
⊸ @army_bts_ot7
تهیونگ، دانشجوی رشته ی بازیگری بود و توی دانشگاه خیلی خیلی معروف بود. چند وقتی می شد که دختر عینکی و درسخون رشته ی اخترشناسی، توجهش رو جلب کرده بود و تهیونگ رو برای نزدیک شدن بهش ترغیب میکرد، البته اینکه اون دختر تایپش بود هم بی تاثیر نیست. تهیونگ عاشق دختر های عینکی، درسخون با لباس های گشاده، خب ا/ت هم همه ی این ویژگی هارو داره، پس... داشت تلاش میکرد تا یه جورایی مخ ا/ت رو بزنه!
"نمی خواستم احساس نا امنی بکنید... متاسفم آقا ی کیم!"
ا/ت با خجالت اینو گفت و سعی کرد چونه اش رو از حصار دست های پسر، آزاد کنه. تهیونگ با لبخند شیطونی، چونه ی ا/ت رو بیشتر سمت خودش کشید و لب های خوشرنگ ش رو به گونه ی دختر نزدیک کرد. با لحن اغواکننده ای، زمزمه کرد.
"خب پس تو باید مسئولیتش رو به عهده بگیری و از این به بعد کنارم باشی تا این احساس نا امنی از بین بره!"
و بعد از بوسه ی محکمی روی گونه اش، ازش فاصله گرفت و با لذت به گونه های سرخ شدهاش خیره شد. همون طور که عقب عقب ازش دور می شد، گفت.
"فردا بعد از کلاسهات جلوی کتابخونه منتظرتم... دیر نکنی جونی!"
ا/ت لبخند خجالتی ای زد و جواب داد.
"باشه... تهی!"
و با لبخند چال داری، رفتن پسر مورد علاقه اش رو دنبال کرد. با شنیدن صدای شخص ثالثی از جا پرید.
"واقعا که چندشید... کاملا برای هم ساخته شدید. حالم بهم خورد!"
چرخید و با نگاه کردن به پایین، یونگی رو دید. یونگی با انزجار بهش خیره شد و با لحن مسخره ای ادامه داد.
"منتظرتم، دیر نکنی ا/ت... باشه تهی!"
و بعد ادای عوق زدن درآورد و همونطور که از کنار دختر رد میشد، باحالت بامزه ای غر میزد. ا/ت با اخلاق یونگی آشنا بود، این صرفا یه تبریک به سبک یونگی بود. با خوشحالی سمتش دوید و از پشت بغلش کرد. یونگی با صدای بلند اعتراض میکرد اما این روش دیگه برای دور کردن ا/ت، فایده نداشت، اون خوشحال تر از چیزی بود که نشون میداد
✓ #madi ~ #Taehyung ~ #BTS ~ #Oneshot ❜
⊸ @army_bts_ot7
۱۷.۱k
۱۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.