★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت آخر...😢
=اسم قشنگیه مطمئنا دوستش داره!
توله سگو بغل گرفت و توی بغل دختر جوون گذاشت تا کاری سرپرستی گرفتنشو انجام بده و چند ساعت بعد برای اولین بار در خونشو برای حیوون خونگی باز کرد و بدون هیچ مکثی وی وی توی پذیرایی دوید .
تمام وسایلی رو که خریده بود کنار اپن جا داد و نفسشو بیرون داد و به وی وی نگاه کرد که کوسن کاناپه رو توی دهنش گرفته بود و به چپ و راست تکون میداد.
_وی وی خرابکاری نکن!
کوسنو با زحمت از دهن توله سگ پشمالو بیرون کشید و هوف کلافه ای کشید:
_نمیدونم شماها چه علاقه ای به کوسنا دارین!
توله سگو توی بغلش گرفت و با اخم بهش خیره شد.
_اینقد این کوسنا خوشمزن وی وی؟!
×توام باید یه بار امتحانشون کنی تهیونگی
توی جاش منجمد ایستاد و نفسشو حبس کرد و نگاهشو از وی وی گرفت و به جونگکوک داد که با شلوار لی ، پولیور سفید و کت لی و کلاه سفید تکیه به در اتاق دست به سینه تکیه داده بود.
×چقدر زود یکی رو جام آوردی مستر...
کلاهشو از سرش برداشت ، موهاشو مرتب کرد و لبخند کجی به تهیونگ زد و به وی وی اشاره کرد.
×اومدم به صاحب و جفتم سر بزنم اما انگار خودش جفت پیدا کرده!
_جونگکوک..؟
×چیه؟ دیگه جفت خودتم نمیشناسی مستر تهیونگی؟
تهیونگ آروم وی وی رو روی زمین گذاشت و تکخنده ای کرد، باورش نمیشد جونگکوک حتی پرورشگاه خودشم دور زده باشه!
دست به سینه نگاه جونگکوک کرد و لبخند کج جذابی بهش زد:
(ادمین: آخخخخخ قلبمممم)
_اشتباه نکن توله سگ...
نفسشو بیرون داد و دستشو سمت دکمه های بالای لباسش برد و تک تک دکمه ها رو با لبخند کجی رو به جفت دوست داشتنی خودش باز کرد اینبار قطعا پدرشو درمیآورد دیگه نمیزاشت از کنارش جم بخوره.
اون تا آخر عمرش باید جفت خودش میموند و غیر از این هیچ چیز دیگه ای امکان پذیر نبود!
_من صاحبت نیستم توله...
*پایان*
مرسی که تا پایان این فیک حمایتم کردین فسقلیا🙂
منتظر فیک های بعدی باشید💪😎
بوس بهتون💋
پارت آخر...😢
=اسم قشنگیه مطمئنا دوستش داره!
توله سگو بغل گرفت و توی بغل دختر جوون گذاشت تا کاری سرپرستی گرفتنشو انجام بده و چند ساعت بعد برای اولین بار در خونشو برای حیوون خونگی باز کرد و بدون هیچ مکثی وی وی توی پذیرایی دوید .
تمام وسایلی رو که خریده بود کنار اپن جا داد و نفسشو بیرون داد و به وی وی نگاه کرد که کوسن کاناپه رو توی دهنش گرفته بود و به چپ و راست تکون میداد.
_وی وی خرابکاری نکن!
کوسنو با زحمت از دهن توله سگ پشمالو بیرون کشید و هوف کلافه ای کشید:
_نمیدونم شماها چه علاقه ای به کوسنا دارین!
توله سگو توی بغلش گرفت و با اخم بهش خیره شد.
_اینقد این کوسنا خوشمزن وی وی؟!
×توام باید یه بار امتحانشون کنی تهیونگی
توی جاش منجمد ایستاد و نفسشو حبس کرد و نگاهشو از وی وی گرفت و به جونگکوک داد که با شلوار لی ، پولیور سفید و کت لی و کلاه سفید تکیه به در اتاق دست به سینه تکیه داده بود.
×چقدر زود یکی رو جام آوردی مستر...
کلاهشو از سرش برداشت ، موهاشو مرتب کرد و لبخند کجی به تهیونگ زد و به وی وی اشاره کرد.
×اومدم به صاحب و جفتم سر بزنم اما انگار خودش جفت پیدا کرده!
_جونگکوک..؟
×چیه؟ دیگه جفت خودتم نمیشناسی مستر تهیونگی؟
تهیونگ آروم وی وی رو روی زمین گذاشت و تکخنده ای کرد، باورش نمیشد جونگکوک حتی پرورشگاه خودشم دور زده باشه!
دست به سینه نگاه جونگکوک کرد و لبخند کج جذابی بهش زد:
(ادمین: آخخخخخ قلبمممم)
_اشتباه نکن توله سگ...
نفسشو بیرون داد و دستشو سمت دکمه های بالای لباسش برد و تک تک دکمه ها رو با لبخند کجی رو به جفت دوست داشتنی خودش باز کرد اینبار قطعا پدرشو درمیآورد دیگه نمیزاشت از کنارش جم بخوره.
اون تا آخر عمرش باید جفت خودش میموند و غیر از این هیچ چیز دیگه ای امکان پذیر نبود!
_من صاحبت نیستم توله...
*پایان*
مرسی که تا پایان این فیک حمایتم کردین فسقلیا🙂
منتظر فیک های بعدی باشید💪😎
بوس بهتون💋
۶.۵k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.