وقتی بهت خیانت میکنه و..
#تکپارتی
#درخواستی
#فلیکس
علامت ا.ت÷ علامت فلیکس×
روی چمن های پارک بدون توجه به خیس بودنشان نشسته بودیو به انتهای دیدت خیره شده بودی..همه چیز قشنگ بود همه چیز از جمله..سبز بودن درخت و چمن ها،آبی بودن آب کمی که تو محیط وجود داشت و آسمانی که به خاطر غروب خورشید رنگ خاصی به خودش گرفته بود.
همه چیز جز زندگی تو که چندین ماه پیش به خاطر خیانت کسی که فک میکردی عشق زندگیته داغون شده..قشنگ بود!
هنوز و هنوزم نمیتونستی باور کنی،هنوزم نمیخواستی حرفاشو که با گستاخی بهت درباره خیانتش گفته بود باور کنی و در انتها هنوز هم نمیدونستی چرا هنوز اینقد عاشقش بودی؟
چشاتو به خاطر هجوم حجم زیاد بغض محکم رو هم فشردی و این اقدام مساوی شد با اکران شدن بدترین روز زندگیت جلو چشمات شد!
ویو چند ماه پیش اونشب؛
÷بگو بگو دروغه عشقم..بگو دروغه فلیکس..بگو تا باورت کنم!
پسرک با دادن چشمای که دیگه جز حس خنثی هیچ حسی بهت منتقل نمیکرد به طرفت امد و تو کمترین فاصله ازت قرار گرفت و شروع کرد به زدن حرفای بی رحمانه ای که قرار بود چندین سال ها بدترین دیالوگ های زندگیت بشه!
_متاسفم ا.ت..ولی حقیقته..من دیگه حسی بهت ندارم..دیگه عاشقت نیستم..
÷هیسسس..*بغضتو قورت داده و چشای تن صداتو بالا بردی تا مرد روبه روت متوجه داغون شدن تو نشه*چطوری تونستی ها..چطوری تونستی عوضی..*هلش دادی عقب*چجوری تونستی یکی رو وارد تخت مشترکمون که حاوی عشق بازیمون بود کردی؟؟؟؟؟
÷چطور تونستی بوش رو به مشامت بکشی.چطوری تونستی ببوسیش هااا؟؟
مردت که رو اشکات حساس بود و با اشکات روانی میشد..حالا با سردی به چشای اشک آلودت خیره شده بود و در جواب سوالات سکوتو ترجیح میداد!
کلافه میشدی..موقعی که با سکوتش مواجعه میشدی..کلافه و کلافه تر میشدی و این باعث خشم زیاد و نفرت همراه با عشقی که داشت میسوخت لب زدی..
÷یه حداقل چیزی بگو فلیکس...یه چیزی بگووو عوضی!
با بی تفاوتی و سردی پیش از حدش که داشت قلبتو سوراخ میداد گفت:چی باید بهت بگم..؟بهت خیانت کردم اره!
_با یکی دیگه رابطه داشتم اره و اون بیشتر از تو بهم لذت داد!
..
با این حرفش دنیا رو سرت خراب کردو از خونه ای که کلی خاطرات قشنگ و الکی که توش ساخته بودین بیرون زد..
با سر گیجه شدیدی که به سراغت امد رو زانو هات نشستی و با تموم قدرتت فریاد زدیو شروع کردی به گریه کردن..
در همین حین فقط حرفای دروغ ولی شیرین روز اولتون تو مغزت پلی میشد..
"عاشقتم..عاشقتم فرشته کوچولوم..مثل پرنس ها باهات رفتار میکنمو مثل پرنسس ها خوشبختت میکنم..نمیذارم مروارید هات از چشای قشنگت پایین بیان..تا ابد عاشقت میمونم.. :) *
درسته اینا یه دروغ بود ولی با اطمینان میتونستی بگی که قشنگترین دروغ های زندگیت بود..!
The end . . .
*فش آزاد..*
#درخواستی
#فلیکس
علامت ا.ت÷ علامت فلیکس×
روی چمن های پارک بدون توجه به خیس بودنشان نشسته بودیو به انتهای دیدت خیره شده بودی..همه چیز قشنگ بود همه چیز از جمله..سبز بودن درخت و چمن ها،آبی بودن آب کمی که تو محیط وجود داشت و آسمانی که به خاطر غروب خورشید رنگ خاصی به خودش گرفته بود.
همه چیز جز زندگی تو که چندین ماه پیش به خاطر خیانت کسی که فک میکردی عشق زندگیته داغون شده..قشنگ بود!
هنوز و هنوزم نمیتونستی باور کنی،هنوزم نمیخواستی حرفاشو که با گستاخی بهت درباره خیانتش گفته بود باور کنی و در انتها هنوز هم نمیدونستی چرا هنوز اینقد عاشقش بودی؟
چشاتو به خاطر هجوم حجم زیاد بغض محکم رو هم فشردی و این اقدام مساوی شد با اکران شدن بدترین روز زندگیت جلو چشمات شد!
ویو چند ماه پیش اونشب؛
÷بگو بگو دروغه عشقم..بگو دروغه فلیکس..بگو تا باورت کنم!
پسرک با دادن چشمای که دیگه جز حس خنثی هیچ حسی بهت منتقل نمیکرد به طرفت امد و تو کمترین فاصله ازت قرار گرفت و شروع کرد به زدن حرفای بی رحمانه ای که قرار بود چندین سال ها بدترین دیالوگ های زندگیت بشه!
_متاسفم ا.ت..ولی حقیقته..من دیگه حسی بهت ندارم..دیگه عاشقت نیستم..
÷هیسسس..*بغضتو قورت داده و چشای تن صداتو بالا بردی تا مرد روبه روت متوجه داغون شدن تو نشه*چطوری تونستی ها..چطوری تونستی عوضی..*هلش دادی عقب*چجوری تونستی یکی رو وارد تخت مشترکمون که حاوی عشق بازیمون بود کردی؟؟؟؟؟
÷چطور تونستی بوش رو به مشامت بکشی.چطوری تونستی ببوسیش هااا؟؟
مردت که رو اشکات حساس بود و با اشکات روانی میشد..حالا با سردی به چشای اشک آلودت خیره شده بود و در جواب سوالات سکوتو ترجیح میداد!
کلافه میشدی..موقعی که با سکوتش مواجعه میشدی..کلافه و کلافه تر میشدی و این باعث خشم زیاد و نفرت همراه با عشقی که داشت میسوخت لب زدی..
÷یه حداقل چیزی بگو فلیکس...یه چیزی بگووو عوضی!
با بی تفاوتی و سردی پیش از حدش که داشت قلبتو سوراخ میداد گفت:چی باید بهت بگم..؟بهت خیانت کردم اره!
_با یکی دیگه رابطه داشتم اره و اون بیشتر از تو بهم لذت داد!
..
با این حرفش دنیا رو سرت خراب کردو از خونه ای که کلی خاطرات قشنگ و الکی که توش ساخته بودین بیرون زد..
با سر گیجه شدیدی که به سراغت امد رو زانو هات نشستی و با تموم قدرتت فریاد زدیو شروع کردی به گریه کردن..
در همین حین فقط حرفای دروغ ولی شیرین روز اولتون تو مغزت پلی میشد..
"عاشقتم..عاشقتم فرشته کوچولوم..مثل پرنس ها باهات رفتار میکنمو مثل پرنسس ها خوشبختت میکنم..نمیذارم مروارید هات از چشای قشنگت پایین بیان..تا ابد عاشقت میمونم.. :) *
درسته اینا یه دروغ بود ولی با اطمینان میتونستی بگی که قشنگترین دروغ های زندگیت بود..!
The end . . .
*فش آزاد..*
۲۷.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.