تکپارتی فلیکس

وقتی یه بیمار روانیه :


تو کیم ا.ت هستی . پرستار لی فلیکس


تو از وقتی پرستار فلیکس شدی حس عجیبی بهش داشتی احساس میکردی فقط نقش روانی ها رو بازی میکنه


تو خیلی با فلکیس مهربونی اونم خیلی دوستت داره چند باری هم این موضوع رو بهت گفته ولی تو گذاشتی رو سر بیماریش


چند روز پیش پسری به نام جیک پشت در بیمارستان کا فلیکس هم اونجا بود بهت پیشنهاد داد ولی تو گفتی که باید فکر کنی

فلیکس خیلی عصبانی بود چون اون هم تو رو دوست داشت بیشتر از اون پسر حتی بیشتر از هر کس دیگه ای

امروز یکی از روز های عادی بود دارو های فلیکس رو توی سینی گذاشتی و به سمت اتاقش رفتی ولی در نزدی چون فکر کردی خوابه

چیز های عجیبی شنیدی اون فلیکس بود ! داشت دستور قتل یک نفر رو میداد
کنجکاو شدی
یکم بیشتر وایسادی تا مطمئن بشی

فلیکس : ا.ت ماله منه ! فقط مال من هیچکس حق نداره اونو از من بگیره

مطمئن شده بودی که حس عجیبی که نسبت به فلیس داشتی درست بوده
اون یه مافیاست
یه مافیا که برای عشقش هر کاری میکنه

اونجا یکم شک کردی پشت در موندی و یکم فکر کردی
چون تو پیش از خد عاشق فلیس بودی اما فکر میکردی اون چون مریضه نمیتونی باهاش رابطه داشته باشی

تصمیمتو گرفتی در زدی و وارد اتاق شدی
فلیکس به یه لبخند گرم بهت خوش امد گفت

ا.ت : فلیکس میخوام یه چیزی رو بهت بگم

فلیکس: بگو عزیزم میشنوم

ا.ت : تو روانی نیستی ! نه ؟

فلیکس: معلومه که هستم من روانیه تو عم

ا.ت : فلیکس دارم جدی حرف میزنم !

فلیکس: من از همون اول میدونستم که تو به من شک داری برای همین نقش روانی ها رو بازی کردم ، اره تو درست حدس زدی من یه مافیام . یه مافیایی که بخاطر عشقش از همه میگذره
ا.ت من عاشقتم

ا.ت : میخواستم همینو بهت بگم
فلیکس: چی ؟؟؟
ا.ت : من عاشقتم فلیکس

فلیکس از روی تخت بلند شد به سمت ا.ت رفت اون رو به دیوار چسبوند و بوسیدش
یه بوسه عمیق و پر از عشق عقش دو طرفه


نانای
خودافظ 🎀🎀🔪