عشق اغیشته به خون

عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۶۰

مین جی سیگار سوخته در دستش را کنار سطل اشغال انداخت بی توجه بهش تند گفت : اصلا به تو چه .. چرا برات مهم هستش ها ..
تهیونگ اخم کرد و سمت کمد رفت پیراهن تیز ای برداشت و تیشرت آبی رنگش را کشید و پایین انداخت.. مین جی به دیوار تیکه داد : کجا بودی تا این وقت شب ..
تهیونگ در حال پوشیدن پیراهن یقه اسکی مانند گفت : ربطی به تو نداره
مین جی : که آن طور.. سری تکون داد سپس با گامی به سمت در هجوم برد تهیونگ تند نگاهش کرد و پیراهن اش را مرتب کرد دوید سمتش و جلویش ایستاد: کجا به این ترتیب لباس .. ؟
مین جی : ربطی به تو نداره .. تهیونگ: حرفهای منو بهم نگو .
مین جی ؛ اصلا میگم تو کی هستی .. ها تهیونگ شوهر من .. آخه اخخخ حق من بیچاره از این مردان تو شدی ..
تهیونگ عصبی شد : چرت تحویل من نده ..
مین جی : میدم .. تهیونگ عصبانی آه ای کشید : هرچقدر میخواهم باحات درست رفتار کنم خودت نمیزاری
مین جی حرصی خندید: من نمیزارم .. من .. تو بودی تا دیر وقت بیرون بودی با یه دعوا کوچیک
تهیونگ: داد نزن
مین جی : میزنم .. تعیونگ بلند تر گفت : خودت گفتی عاشق هم نیستم پس منم گفتم دوری بهتره ... مین کی بلند تر داد زد
مین جی : من منظورم این نبود ... ولی تعیونگ با خرق انگشت اشاره اش را بلند کرد و با تهدید گفت : منو ببین دهنتو ببند وگرنه آخر سر یکی میزنم تو دهنت .. سرش به شدت گیچ رفت .. تا حدی که پاهایش سوست بشود .. تهیونگ اخم هایش بیشتر تو هم رفت و زل زد بهش : چه مرگته ..
مین جی پلک زد تا این دیدش تارس بهتر شود ولی .. الان اصلا وقت ضعیف شدن نبود چون این مین جی را شکسته تر میکرد ..
در کسری ثانیه ای مین جی از حال رفت و روی زمین افتاد .. و تهیونگ ای که مات و مبهوت نگاهش میکرد .. حول و دست پاچه سمتش رفت و سرش را بلند کرد .. ضربه ای بسیار آرامی به گونه اش زد : مین جی .. چی شد .. پلک های ضعیفی دخترک از روی هم برداشته شد .. تهیونگ با حرکت جلتمنی بلندش کرد و سمت تخت برد .. و آروم رو تخت گذاشت
تهیونگ: دختره احمق ضعف کردی چرا چیزی کوفت نمیکنی ها ..
مین جی بی‌حال با موهای یخ زده لرزید تهیونگ با دیدن سردی مین جی پتو را کشید تا شکمش و سمت کمد رفت پیراهن دخترانه گرد را برداشت و زیپ پشت لباس را باز نمود .. سپس کنار پهلو مین جی نشست و آورم پتو را کنار زد تا دستش سمت حوله مین جی رفت .. دخترک بی حال گفت : خودم می‌پوشم ..
مانیا اسراری نکرد چرا که این آرامش اش را نمی‌فهمید اصلا از کجا آورده شاید هم نگران شده بود ..
دیدگاه ها (۱)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۱۶۱لباس گلگی مانند را کنارش گذ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۲صدای دل شکستهنوای سکوتی ست که اگر...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۹حوله را دور سینه و خودش پیچاند بد...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۸جیمین آروم گفت : .. برو از تو .. ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۲تهیونگ پلک زد و نگاهش در کاسه چشم...

تهیونگ: یک شکسته عادی ؟ ... مین جی آه ای کشید : نه یک شکست خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط