ارباب مغرور من🤍
اربابمغرورمن🤍
#part_2
•••••••••••••••••••
-دیانارحیمی✨-
دو روز بعد!
روز بدبختیم رسید!
امروز به عقد ارسلان در میام و بابام آزاد میشه:)
شاید واستون سوال باشه بابام چیکار کرده!
بابام تمام اموال پدر ارسلانو بالا کشید....هیچوقتم نفهمیدیم چطوری!
و من الان باید تقاص کارای اشتباهشو بدم:)
ماماندیانا:دخترم حاضری؟(با گریه)
دیانا:گریه نکن قربونت برم من راضیم
سکوت کردو هیچی نگفت!
ارسلان پایین منتظر ما بود
لباس عروسو تنم کردم و آرایش ساده کردم حتی آرایشگاه هم نرفتم:)
باهم به سمت ماشین ارسلان رفتیم
حتی پیاده نشد درو باز کنه برام
هه چه انتظاری داری دیانا:)
••••••••••••••••••••
بعد دو ساعت بالاخره این عقد شوم تموم شد
دیانا:خیلی خب نوبت توعه به قولت عمل کنی
ارسلان:تو قرار نیس بگی چیکار کنم....برو خونت لباس عروسو درار وسایلاتم جمع کن میریم خونه من
دیانا:ولی ارس..
ارسلان:نشنیدی؟
حرفی نزدم با مامانم رفتم تو خونه
رفتم تو اتاقمو بغض بدی کردم:)
دیانا:دلم برات تنگ میشه:)تو تنها جایی بودی که میتونستم اروم بشم توش:)
با گریه لباسمو و وسایلامو جمع کردم و رفتم تو سالن
دیانا:مواظب خودت باش زندگیم:)
ماماندیانا:زود بیا پیشم من دق میکنم بدون تو
دیانا:نگران نباش قربونت برم
خدافظی مفصلی کردیمو رفتم داخل آسانسور
حت اینقد مردونگی نداره چمدونامو بیاره
رسیدم تو پارکینگ که دیدم بغل دیوار منتظرم بود
دیانا:میشه کمکم کنی
ارسلان:برو تو ماشین خودم میارم
به حرفش گوش کردمو رفتم تو ماشین
چمدونارو گذاشتو حرکت کرد
دیانا:ارسلان
ارسلان:چیه
دیانا:کِی به قولت عمل میکنی....مامانم تنهاس:)
ارسلان:دیانا گفتم اوکیش میکنم دو روز دندون رو جیگر بزار
دیانا:باشه ببخشید
-ارسلانکاشی✨-
همه چی اونجوری که شما فکر میکنین نیست:)!
#part_2
•••••••••••••••••••
-دیانارحیمی✨-
دو روز بعد!
روز بدبختیم رسید!
امروز به عقد ارسلان در میام و بابام آزاد میشه:)
شاید واستون سوال باشه بابام چیکار کرده!
بابام تمام اموال پدر ارسلانو بالا کشید....هیچوقتم نفهمیدیم چطوری!
و من الان باید تقاص کارای اشتباهشو بدم:)
ماماندیانا:دخترم حاضری؟(با گریه)
دیانا:گریه نکن قربونت برم من راضیم
سکوت کردو هیچی نگفت!
ارسلان پایین منتظر ما بود
لباس عروسو تنم کردم و آرایش ساده کردم حتی آرایشگاه هم نرفتم:)
باهم به سمت ماشین ارسلان رفتیم
حتی پیاده نشد درو باز کنه برام
هه چه انتظاری داری دیانا:)
••••••••••••••••••••
بعد دو ساعت بالاخره این عقد شوم تموم شد
دیانا:خیلی خب نوبت توعه به قولت عمل کنی
ارسلان:تو قرار نیس بگی چیکار کنم....برو خونت لباس عروسو درار وسایلاتم جمع کن میریم خونه من
دیانا:ولی ارس..
ارسلان:نشنیدی؟
حرفی نزدم با مامانم رفتم تو خونه
رفتم تو اتاقمو بغض بدی کردم:)
دیانا:دلم برات تنگ میشه:)تو تنها جایی بودی که میتونستم اروم بشم توش:)
با گریه لباسمو و وسایلامو جمع کردم و رفتم تو سالن
دیانا:مواظب خودت باش زندگیم:)
ماماندیانا:زود بیا پیشم من دق میکنم بدون تو
دیانا:نگران نباش قربونت برم
خدافظی مفصلی کردیمو رفتم داخل آسانسور
حت اینقد مردونگی نداره چمدونامو بیاره
رسیدم تو پارکینگ که دیدم بغل دیوار منتظرم بود
دیانا:میشه کمکم کنی
ارسلان:برو تو ماشین خودم میارم
به حرفش گوش کردمو رفتم تو ماشین
چمدونارو گذاشتو حرکت کرد
دیانا:ارسلان
ارسلان:چیه
دیانا:کِی به قولت عمل میکنی....مامانم تنهاس:)
ارسلان:دیانا گفتم اوکیش میکنم دو روز دندون رو جیگر بزار
دیانا:باشه ببخشید
-ارسلانکاشی✨-
همه چی اونجوری که شما فکر میکنین نیست:)!
۲.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.