tough love part17 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part17 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
امروزقرار بود برم جایی که تهیونگ توش کار میکنه چونم اونم یه مافیاعه اما هنوز زیر دست جونگ کوکه
ماشینم جلوی در ساختمون بزرگ پارک کرد ازش پیاده شدم
ساختمون عجیب غریبی بود اما به عنوان یه مافیا کمتر از اینم انتظارش نمی رفت مثل محل کار جادوگرا اسرار آمیز اما شکنجه گاه بود
وقتی از آسانسور خارج شدم آخرین طبقه بود یکی از بادیگارا برای راهنماییم تا دم دفترش بدرقم کرد
منشیش با آدامسی که باد میکرد داشت به ناخوناش رسیدگی می کرد و تق تق صدای ترکیدن آدامسش به گوشم می خورد که حس بدی نسبت بهم می داد
آرایش غلیظ و لباسایی که اصلا مناسب یه منشی نبود انگار اومده کلاب که همچین تیپی رو زده بود
فقط دلم می خواست من اگه از این تیپا بزنم تا جونگ کوک منو بکشه چی دارم میگم خدایا
رفتم پیشش منشیش صدای تق تق پاشنه های بلند کفشم می اومد که بهم حس غرور می داد
➕: ببخشید می خواستم آقای تهیونگو ببینم
یه نگاه ریزی بهم کرد و از سر تا پامو برسی کرد
منشی: چیکارشی؟ با ایشون چیکار کاری؟ اگه قرار ملاقاتیه باید بگم یه وقت دیگه بیا باید از قبل هماهنگ کنی چون من بهت اجازه ورود نمیدم
اخمام رفت تو هم از برخورد اولش اصلا خوشم نیومد
➕: من جئون اتم یعنی... (حتی این اسم کوفتی هم از دهنم خارج نمیشد)
منشی: خب چیکار داری؟ وقتمو الکی نگیر تمام روزو که وقت ندارم الاف تو باشم
هی خواستم چیزی نگم اما انگار خیلی پرو و...
➕: برو به رئیست بگو ات اومده خودش می دونه باید چیکار کنه
منشی: همین الان از اینجا برون بیرون تا نگهبانارو خبر نکردم
تو همین لحظه یدفه دیدم تهیونگ از پشتم ظاهر شد
تهیونگ: عه... ات تو اینجا چیکار میکنی عشقم؟
➕: خواستم سورپرایزت کنم بخاطر همین اومدم محل کارت دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منتظرم که نبودی؟ خیلی وقته که منتظرت گذاشتم؟
➕: نه اصلا فقط یه چند دقیقه هست که اینجام
تهیونگ: باشه عشقتم تو برو پایین منم همین الان باهات میام
➕: عامم... تهیونگ معرفی نکردی
ایشون کی می باشن؟
تهیونگ: عامم آره راست میگی اصلا حواسم نبود
ات این خواهر کوچیکمه اریکا
اریکا این ات عروس آینده خاندانمون
پس این عجوزه خواهرش بود چقدرم افاده ای و مغروره دختره ی جلف
اریکا: اوه... متاسفم زن داداش کوچولو منو ببخش باید بهتر باهات رفتار می کردم
ایش دختره ی... اصلا ازش خوشم نیومد
➕: اشکالی نداره
تهیونگ: من نبودم اتفاقی افتاده؟
اریکا: نه اصلا نگران نباش مگه نه ات جونم؟
دورو دروغ می گفت اما فعلا تصمیم گرفتم چیزی به تهیونگ نگم
➕: پایین منتظرم
از زبان تهیونگ
وقتی مطمئن شدم ات کاملا از محدوده خارج شد با اخم و تهدید به اریکا خیره شدم
گفتم: نقشه هامونو خراب نکن باهاش تصمیمی باش
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
امروزقرار بود برم جایی که تهیونگ توش کار میکنه چونم اونم یه مافیاعه اما هنوز زیر دست جونگ کوکه
ماشینم جلوی در ساختمون بزرگ پارک کرد ازش پیاده شدم
ساختمون عجیب غریبی بود اما به عنوان یه مافیا کمتر از اینم انتظارش نمی رفت مثل محل کار جادوگرا اسرار آمیز اما شکنجه گاه بود
وقتی از آسانسور خارج شدم آخرین طبقه بود یکی از بادیگارا برای راهنماییم تا دم دفترش بدرقم کرد
منشیش با آدامسی که باد میکرد داشت به ناخوناش رسیدگی می کرد و تق تق صدای ترکیدن آدامسش به گوشم می خورد که حس بدی نسبت بهم می داد
آرایش غلیظ و لباسایی که اصلا مناسب یه منشی نبود انگار اومده کلاب که همچین تیپی رو زده بود
فقط دلم می خواست من اگه از این تیپا بزنم تا جونگ کوک منو بکشه چی دارم میگم خدایا
رفتم پیشش منشیش صدای تق تق پاشنه های بلند کفشم می اومد که بهم حس غرور می داد
➕: ببخشید می خواستم آقای تهیونگو ببینم
یه نگاه ریزی بهم کرد و از سر تا پامو برسی کرد
منشی: چیکارشی؟ با ایشون چیکار کاری؟ اگه قرار ملاقاتیه باید بگم یه وقت دیگه بیا باید از قبل هماهنگ کنی چون من بهت اجازه ورود نمیدم
اخمام رفت تو هم از برخورد اولش اصلا خوشم نیومد
➕: من جئون اتم یعنی... (حتی این اسم کوفتی هم از دهنم خارج نمیشد)
منشی: خب چیکار داری؟ وقتمو الکی نگیر تمام روزو که وقت ندارم الاف تو باشم
هی خواستم چیزی نگم اما انگار خیلی پرو و...
➕: برو به رئیست بگو ات اومده خودش می دونه باید چیکار کنه
منشی: همین الان از اینجا برون بیرون تا نگهبانارو خبر نکردم
تو همین لحظه یدفه دیدم تهیونگ از پشتم ظاهر شد
تهیونگ: عه... ات تو اینجا چیکار میکنی عشقم؟
➕: خواستم سورپرایزت کنم بخاطر همین اومدم محل کارت دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منتظرم که نبودی؟ خیلی وقته که منتظرت گذاشتم؟
➕: نه اصلا فقط یه چند دقیقه هست که اینجام
تهیونگ: باشه عشقتم تو برو پایین منم همین الان باهات میام
➕: عامم... تهیونگ معرفی نکردی
ایشون کی می باشن؟
تهیونگ: عامم آره راست میگی اصلا حواسم نبود
ات این خواهر کوچیکمه اریکا
اریکا این ات عروس آینده خاندانمون
پس این عجوزه خواهرش بود چقدرم افاده ای و مغروره دختره ی جلف
اریکا: اوه... متاسفم زن داداش کوچولو منو ببخش باید بهتر باهات رفتار می کردم
ایش دختره ی... اصلا ازش خوشم نیومد
➕: اشکالی نداره
تهیونگ: من نبودم اتفاقی افتاده؟
اریکا: نه اصلا نگران نباش مگه نه ات جونم؟
دورو دروغ می گفت اما فعلا تصمیم گرفتم چیزی به تهیونگ نگم
➕: پایین منتظرم
از زبان تهیونگ
وقتی مطمئن شدم ات کاملا از محدوده خارج شد با اخم و تهدید به اریکا خیره شدم
گفتم: نقشه هامونو خراب نکن باهاش تصمیمی باش
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۴۱.۴k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.