tough love part16 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part16 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان جونگ کوک
می تونستم نگاهای تهیونگ رو روی ات حس کنم هرچند تهیونگ بهترین دوستم بود اما وقتی پای ات در میونه هیچکسو نمیشناسم
تهیونگ: زن سابقت خیلی خوشگله ای کاش مال من بود اما متأسفانه مال خودته مگه نه؟
از حرفم عصبانی نشو فقط خواستم بگم داشتنش یعنی انگار تو زندگی هیچی کم نداری که دلم می خواست مال من باشه
نگاهی چپ چپی تحویلش دادم که بفهمه اجازه نداره حتی اسمشو به زبون بیاره
تهیونگ: ببین چیکار کردی که ولت کرده
➖: تهیونگ
اینش دیگه به تو مربوط نمیشه تسلیتت رو گفتی شنیدم حالا هم اگه چشم چرونیت تموم شده سرتو بندازی پایین و تو کار بقیه خودتو دخالت نده
تهیونگ: تو دیگه شوهرش نیستی پس وانمود نکن که حقی در قبالش داری اون دیگه زن تو نیست و دیگه هم نمی خواد که باشه پس دست از سرش بردار و تنهاش بزار
من و اون می خوایم یه زندگی تازه رو باهم شروع کنیم کارت دعوت عروسی مونم برات می فرستیم اگه دوست داشتی بیا خوشحال میشیم
تهیونگ حرفی رو زد که نباید هیچ وقت بهم می گفت
کراواتش رو محکم گرفتم و کشوندمش سمت خودم انقدر محکم تو مشکم گرفته بودم که نفس کم آورد داشت از تنگی نفس و من آوردن اکسیژن بنفش میشد
خم شدم طرفش و تو گوشش زمزمه کردم و وانمود کردم که فقط به عنوان دو رفیق صمیمی همدیگه رو بغل کردیم
➖: باشه اما فقط دو راهکار برات باقی می مونه
با ات ازدواج کنی و بمیری یا اینکه بری رد کارت و بیخیال ات شی شاید اینجوری تونستی زنده بمونی
تو فقط به خودت اجازه بده که سمتش بری اون وقت شقه شقت می کنم بعد تیکه تیکت میکنم بعد میندازمت جلوی اون دوتا غول بیابونی که بخورنت
بادیگاردام پشت سرم بودن و فقط منتظره اراده ی من بودن تا دستوراتمو مو به مو انجام بدن و تهیونگ اینو می دونست که فقط لازمه لب تر کنم اون وقت زندگیشو سیاه میکنم کاری می کنم که نفس کشیدن براش سخت شه
همینطور که الانم برای نفس کشیدن و دریافت اکسیژن ازم التماس میکنه
تهیونگ: جونگ کوک... خواهش میکنم... این کارو نکن... حداقل نزار ات این صحنه رو ببینه
پوزخندی گوشه ی لبم نشست
➖: چی شد؟ داری ازم برای ادامه به زندگیه کثیفت التماس میکنی؟ می خوای نکشمت؟ آره؟می خوای زندت بزارم؟
با دستش دستمو گرفت تا مانع خفه کردنش شم اما مشتمو سفت تر کردم طوریکه خورد شدن گردنش به گوشم می رسید
➖:برای زنده موندن التماسم کن
تهیونگ:ال...تماست می... کنم
➖:اینو بفهم که تا به حال هیچکس نتونسته از من قسر در بره هر وقت که بخوام می تونم خیلی بی سرو صدا از شرت خلاص شم
کراواتش رو ول کردم به نفس نفس افتادتا اینکه نفساشو منظم کنه از کنارم ردشد رفت اگه تاچند ثانیه دیگه همینجور جلو چشام بود میزدم همینجا ناکارش می کردم
پایان فلش بک
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان جونگ کوک
می تونستم نگاهای تهیونگ رو روی ات حس کنم هرچند تهیونگ بهترین دوستم بود اما وقتی پای ات در میونه هیچکسو نمیشناسم
تهیونگ: زن سابقت خیلی خوشگله ای کاش مال من بود اما متأسفانه مال خودته مگه نه؟
از حرفم عصبانی نشو فقط خواستم بگم داشتنش یعنی انگار تو زندگی هیچی کم نداری که دلم می خواست مال من باشه
نگاهی چپ چپی تحویلش دادم که بفهمه اجازه نداره حتی اسمشو به زبون بیاره
تهیونگ: ببین چیکار کردی که ولت کرده
➖: تهیونگ
اینش دیگه به تو مربوط نمیشه تسلیتت رو گفتی شنیدم حالا هم اگه چشم چرونیت تموم شده سرتو بندازی پایین و تو کار بقیه خودتو دخالت نده
تهیونگ: تو دیگه شوهرش نیستی پس وانمود نکن که حقی در قبالش داری اون دیگه زن تو نیست و دیگه هم نمی خواد که باشه پس دست از سرش بردار و تنهاش بزار
من و اون می خوایم یه زندگی تازه رو باهم شروع کنیم کارت دعوت عروسی مونم برات می فرستیم اگه دوست داشتی بیا خوشحال میشیم
تهیونگ حرفی رو زد که نباید هیچ وقت بهم می گفت
کراواتش رو محکم گرفتم و کشوندمش سمت خودم انقدر محکم تو مشکم گرفته بودم که نفس کم آورد داشت از تنگی نفس و من آوردن اکسیژن بنفش میشد
خم شدم طرفش و تو گوشش زمزمه کردم و وانمود کردم که فقط به عنوان دو رفیق صمیمی همدیگه رو بغل کردیم
➖: باشه اما فقط دو راهکار برات باقی می مونه
با ات ازدواج کنی و بمیری یا اینکه بری رد کارت و بیخیال ات شی شاید اینجوری تونستی زنده بمونی
تو فقط به خودت اجازه بده که سمتش بری اون وقت شقه شقت می کنم بعد تیکه تیکت میکنم بعد میندازمت جلوی اون دوتا غول بیابونی که بخورنت
بادیگاردام پشت سرم بودن و فقط منتظره اراده ی من بودن تا دستوراتمو مو به مو انجام بدن و تهیونگ اینو می دونست که فقط لازمه لب تر کنم اون وقت زندگیشو سیاه میکنم کاری می کنم که نفس کشیدن براش سخت شه
همینطور که الانم برای نفس کشیدن و دریافت اکسیژن ازم التماس میکنه
تهیونگ: جونگ کوک... خواهش میکنم... این کارو نکن... حداقل نزار ات این صحنه رو ببینه
پوزخندی گوشه ی لبم نشست
➖: چی شد؟ داری ازم برای ادامه به زندگیه کثیفت التماس میکنی؟ می خوای نکشمت؟ آره؟می خوای زندت بزارم؟
با دستش دستمو گرفت تا مانع خفه کردنش شم اما مشتمو سفت تر کردم طوریکه خورد شدن گردنش به گوشم می رسید
➖:برای زنده موندن التماسم کن
تهیونگ:ال...تماست می... کنم
➖:اینو بفهم که تا به حال هیچکس نتونسته از من قسر در بره هر وقت که بخوام می تونم خیلی بی سرو صدا از شرت خلاص شم
کراواتش رو ول کردم به نفس نفس افتادتا اینکه نفساشو منظم کنه از کنارم ردشد رفت اگه تاچند ثانیه دیگه همینجور جلو چشام بود میزدم همینجا ناکارش می کردم
پایان فلش بک
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۴۴.۱k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.