ازدواج اجباری پارت 25
ویو ا/ت
یونگی منو برایدبغل کرد و همونطور که تو بغلش بودم پرتم کرد رو تخت و خودش هم بغلم بود باورم نمیشه این همونیه که همیشه باهم سرد بودیم و هیچوقت باهام حرف نمی زد الان کنارشم و توی بغلش کم کم پلک هام سنگین شد و خوابیدم
فلش بک صبح
وقتی بیدار شدم یونگی نبود انگار رفته بود شرکت دیدیم گوشیم داره زنگ می خوره لاران بود
ا/ت:الو
لاران:عام سلام
ا/ت:سلام
لاران :هی ا/ت دلم می خام بیشتر باهات وقت بگزرونم پس بیا امروز بیا باهم بریم بیرون
ا/ت:ساعت چن بریم؟
لاران:حدودا 5 و نیک عصر بیا کافه بهار
ا/ت:باشه
لاران:خدافس
ا/ت:خداحافظ
از رو تخت بلند شدم رفتم آشپز خونه و یک صبحونه خوشمزه برای خودمو دخترم آماده کردم
بعا از خوردن صبحانه
پوففف حوصله ام سر رفتهههه بیا باب اسفنجی ببینیم هرچند الان نمی زاره ولی بازم یک انیمیشن دیگه میبینم رفتم تیلیوزون و روشن کردم که صدای در اومد هنوز خیلی زود بودکه یونگی بیاد سرمو برگردوندم اما یونگی نبود
دوستان مدرسه داره پارمون میکنه مخصوصا منی که رشته تجربی رفتم
یونگی منو برایدبغل کرد و همونطور که تو بغلش بودم پرتم کرد رو تخت و خودش هم بغلم بود باورم نمیشه این همونیه که همیشه باهم سرد بودیم و هیچوقت باهام حرف نمی زد الان کنارشم و توی بغلش کم کم پلک هام سنگین شد و خوابیدم
فلش بک صبح
وقتی بیدار شدم یونگی نبود انگار رفته بود شرکت دیدیم گوشیم داره زنگ می خوره لاران بود
ا/ت:الو
لاران:عام سلام
ا/ت:سلام
لاران :هی ا/ت دلم می خام بیشتر باهات وقت بگزرونم پس بیا امروز بیا باهم بریم بیرون
ا/ت:ساعت چن بریم؟
لاران:حدودا 5 و نیک عصر بیا کافه بهار
ا/ت:باشه
لاران:خدافس
ا/ت:خداحافظ
از رو تخت بلند شدم رفتم آشپز خونه و یک صبحونه خوشمزه برای خودمو دخترم آماده کردم
بعا از خوردن صبحانه
پوففف حوصله ام سر رفتهههه بیا باب اسفنجی ببینیم هرچند الان نمی زاره ولی بازم یک انیمیشن دیگه میبینم رفتم تیلیوزون و روشن کردم که صدای در اومد هنوز خیلی زود بودکه یونگی بیاد سرمو برگردوندم اما یونگی نبود
دوستان مدرسه داره پارمون میکنه مخصوصا منی که رشته تجربی رفتم
۴.۵k
۰۲ مهر ۱۴۰۳