دستش و جلوی چشمای ماتم تکون داد تا بهم بفهمونه کلاس تموم

دستش و جلوی چشمای ماتم تکون داد تا بهم بفهمونه کلاس تموم شده
بعدم دستم و محکم گرفت و پرسید :
+به چی فکر میکنی دورت بگردم؟
_هوم؟ ؛ هیچی...
.
.
.
هیچی از کلاس نفهمیدم ولی ؛ حواسم پرت بود کلا ؛ انگار تو خلسه بودم و نمیتونستم جنازه م و از وسط فکر و خیال بکشم بیرون
هرکی میفهمه هیچ حسی بهم نداری اما من هنوزم مثل قبل دوست دارم بهم میخنده
راست میگن خب ؛ حقم دارن واقعا
من تورو دوست دارم و توام یکی دیگه رو ؛ این چرخه ی تلخم تا همیشه ادامه داره اما من اگه جای تو بودم مهربون تر رفتار میکردم با کسی که هزاربار با بی حسیام قلبش و شکستم اما بازم با خرده شیشه های همون قلب شکسته دوسم داره
میدونی بعضی وقتا فکر میکنم دیگه قلبی واسم نمونده از بس قدم جلو گذاشتم تا تو به عنوان تنها کسی که قلقم و بلده واسم ببندیش اما تو ازم گرفتی و محکم تر کوبیدیش زمین تا تیکه هاش کوچیک تر بشن
میبینی کار دنیارو؟
هرچی بیشتر میگذره ؛ تو داری کم کم من و فراموش میکنی
اما من با گذشتن زمان بیشتر غرق فکر و خیال تو میشم
هرچی میریم جلوتر تو حست و نسبت به من از دست میدی
اما من هرروزی که میگذره بیشتر از قبل مبتلای دوست داشتنت میشم

_تو مرا دوست نداری به خودم مربوط است!...
دیگر این شهر چرا پشت سرم می‌خندند :)؟

< جهـان از چشم های تو شروع می‌شـود ،
و جایی در امتـداد آشفتگی موهایـت به باد می‌رود >
#Siamakam
#Siamak_Nemati
دیدگاه ها (۵)

و اما رسیدیم به شبی که تو به دنیا اومدی🚶🏻‍♀️الان دقیقا نمیدو...

+گفته بودم اذیتم نکن ؛ من دیوونه ام!...یهو یه کاری میکنم تا ...

دیوونه شدم واقعا :)!از کنار حال بدیاش بی تفاوت می‌گذرم و توج...

من...دیشب...خواب...تو...رو...دیدم!...شبا و که معمولا بیدارم ...

خاطره بد از مدرسه نظرتونو بگید

#بد_بوی#پارت_۲۲_چیه چیه هیچی لنا لنا میکنی _میشه یکم جدی باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط