طوفانعشق پارتسیوسه مهدیهعسگری

#طوفان_عشق #پارت_سی_و_سه #مهدیه_عسگری

سرمو آوردم پایین و به فاصلمون نگاه کردم و دستمو روی سینه ستبرش گذاشتم و سعی کردم به عقب هلش بدم ولی بی فایده بود.....

درحالی که به چشماش خیره بودم آروم زمزمه کردم:و.ولم کن.....

آروم سرشو اورد پایین که احساس کردم روح از تنم رفت...

پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و آروم لب زد:چی بگم بهت؟!....انقدر جذابی که حتی از آیلین هم بیشتر دوست دارم.....

با این حرفش متعجب شدم....آیلین کیه؟!... نکنه خواهرشه؟!؟.....ولی خب نه یجورایی میدونستم فقط یه برادر داره که آلمان داره درس میخونه....

اهمیتی به چشمای متعجبم نداد و ازم فاصله گرفت که نفسی از سر آسودگی کشیدم ولی با حرف بعدیش شوکه شدم.....

:فقط خواستم بیام بگم که امشب آراد(داداشش)داره از آلمان میاد.....باید آمادگی هرچیزی و داشته باشی.....شاید آراد یه چیزایی بگه که تو خوشتر نیاد ولی تو جوابشو نده....

تا خواستم چیزی بگم دستشو گذاشت رو لبم و گفت:بسپرش به من....

سری تکون دادم و چیزی نگفتم.... آروم و بی هوا پیشونیمو بوسید و گفت:من میرم بیرون تو حاضر شو بیا پایین...
دیدگاه ها (۱۵)

#طوفان_عشق #پارت_سی_و_چهار #مهدیه_عسگریسرمو به معنای باشه تک...

بچها تعداد کمه رمان و شات کنین😩 💚

#طوفان_عشق #پارت_سی_و_دو #مهدیه_عسگرییهو در باز شد و آرمین ا...

#طوفان_عشق #پارت_سی_و_یک #مهدیه_عسگریدر جعبه رو باز کردم و ب...

ندیمه عمارت

#Gentlemans_husband#Season_two#part_211تکونش دادمو اروم زمزم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط