طوفان عشق پارت سی و یک مهدیه عسگری
#طوفان_عشق #پارت_سی_و_یک #مهدیه_عسگری
در جعبه رو باز کردم و با حیرت لباس داخلشو آوردم بالا و نگاش کردم...وای خدایا چقدر خوشگل بود....
یه لباس بلند و جذب مشکی مات که تا پایین پام چاک داشت و به طرفش آستین بلند داشت و طرف دیگش هیچ آستینی نداشت و از پشت تا کمر لخت بود....
خیلی ناز بود....پوشیدمش و رفتم جلوی آینه قدی داخل اتاق که با دیدن خودم توی آینه چشمام گشاد شد.....
چقدر خوشگل شدما....انگار واسه من دوخته بودنش....فیت تنم بود.....
ولی دیگه مثل قبلاً ذوقی نداشتم....چون قبلاً میرفتم و توی جشنا و مهمونی ها میرقصیدم و شیطنت میکردم ولی الان دیگه انرژی واسه این کار نداشتم...
یهو در باز شد و آرمین اومد داخل و....
(امشب عروسی بودم😩 😫 )
در جعبه رو باز کردم و با حیرت لباس داخلشو آوردم بالا و نگاش کردم...وای خدایا چقدر خوشگل بود....
یه لباس بلند و جذب مشکی مات که تا پایین پام چاک داشت و به طرفش آستین بلند داشت و طرف دیگش هیچ آستینی نداشت و از پشت تا کمر لخت بود....
خیلی ناز بود....پوشیدمش و رفتم جلوی آینه قدی داخل اتاق که با دیدن خودم توی آینه چشمام گشاد شد.....
چقدر خوشگل شدما....انگار واسه من دوخته بودنش....فیت تنم بود.....
ولی دیگه مثل قبلاً ذوقی نداشتم....چون قبلاً میرفتم و توی جشنا و مهمونی ها میرقصیدم و شیطنت میکردم ولی الان دیگه انرژی واسه این کار نداشتم...
یهو در باز شد و آرمین اومد داخل و....
(امشب عروسی بودم😩 😫 )
۵.۱k
۰۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.