چند پارتی

ویو فیلیکس

امروز صبح بیدار شدم و رفتم که آماده بشم برم مدرسه.. امروز اولین روز مدرسمه خیلی استرس ندارم...... آماده شدم و رفتم مدرسه... رفتم داخل کلاسم و بله دیدم هان و لینو و چان هم هستن رفتم پیششون

ف: سلاممم

هان، ل، چ: سلامم

هان: فیلیکس نمیدونستم تو امسال هم اینجاییی

ل: فیلیکس میگم دوباره اون هوانگ هیونجین امسال هم اینجاست و داخل کلاس ما هست

چ: آره فیلیکس حواست باشه دیدی پارسال چیکارت کرد

ف: اههه دوباره اون هوانگ لعنتییی

هیونجین وارد کلاس شد

ه: چیزی گفتی جوجه.... میدونی اگر کاری کردی مرغ سوخاریت میکنم

ف: میشه بس کنی

ه: ححح.. اگر نکنم چی.... تو هیچ قلطی نمیتونی بکنی بچه

ف: خفه شووو

ه: چی گفتیییی(میره سمت فیلیکس)

ف:( شروع میکنه لرزیدن)

ه: یک بار دیگه ببینم اینجوری باهام حرف زدی من میدونمو تووو( دست فیلیکسو فشار میده جوری که کبود میشه)

ف: آههه آیی ببخشید ترو خداا ولم کنن من دستم تازه از گچ در اومدهه آییی

ه: . ولش میکنه..... فهمیدی کوچولو


ف: آره آره بخدا فهمیدمم😭😭😭😭


ویو هیونجین

دیدم داره گریه میکنه یک لحظه به خودم اومدم.....


. ادامه دارد.


خب خب چطور شد؟؟

لطفا لایک کنید💓💋💋🎀🎀🎀
دیدگاه ها (۴)

ادامه

درخواستی

میخوام یه چند پارتی بنویسم درباره ی هیونلیکس بعد داستان اینج...

من میزارم دنیا آتیش بگیره......

دوپارتی اس\مات تهیونگپارت۲(اخر)ویو ا.ت... بردم تو اتاق دونفر...

برادر بی رحم من💔🥀🖤 💫part ۴ویو یورا: با حس سنگینی روی چشمام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط