درخواستی

ویو چان

وایی خسته شدم دیگه چقدر باید دوریه دخترمو تحمل کنم چرا نباید ببینمش باید دست به کار بشم نمیشه اینجوری باید زنگ بزنم به هیونجین که امشب بیاد کمکم کنه ا. تو بیهوش کنیم و بیاریمش اینجا بزار زنگ بزنم بهش

مکالمه

چان: الو سلام هیون خوبی؟

هیونجین: الو سلام چانی خوبم بله خوبی؟؟

چان: خب هیونجین تو داستان طلاق منو میدونی دیگه خب من دیگه تحمل دوری ا. تو ندارم بیا امشب بریم بیهوشش کنیم

هیونجین: وایی پسر تو دیونه ای باشه میام ساعت چند ولی؟

چان: آخر شب ساعت ۱ اینا

هیونجین: باشه

چان: خداحافظ

ادامه ویو


خب قطع کردم الان ساعت ۱۱بود باید آماده بشم...


ویو ا. ت

ساعت دیگه نزدیک ۱۲اینا بود رفتم تو اتاق و تا خواستم چراغو خاموش کنم..... وسیاهی

ویو چان

با هبونجین رفتیم و ا. تو بیهوش کردیم و گذاشتیم تو ماشین و حرکت کردیم و وقتی رسیدیم ا. تو گذاشتم روی تخت و رفتم روی یه صندلی نشستم و زیبایی دخترمو که من باعث به وجود اومدنش شدم نگاه کردم خیلی زیباست.. کمی بعد دیدم ا. ت چشماشو داره باز میکنه


ا. ت: اوممم اه سلام من کجام کی منو اینجا اورده؟؟

چان: سلام دخترمم منم چان اوپا

ا. ت: چ... چی اوپااا خودتی دلم برات تنگ شددد. بغلش میکنه.

چان: ببخشید دخترم باید زود تر میومدم پیشت

ا. ت: مرسی که اومدی دنبالمم

چان: خواهش دخترم

و در شادی در کنار هم زندگی کردن گیلیگیلی


بچه ها لطفا حمایت کنید🎀🎀🎀💓💓💓💓🌠🌠🌠🌠❤️‍🩹💜
دیدگاه ها (۸)

بچه ها مدارس دوباره شروع شده و اینکه من شاید زیاد فعالیت ندا...

ادامه

چند پارتی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

پارت ۶۱ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط