عشقـ/مـافیایی
پارت چهارم
ا.ت:لازمه اونو ببینیم
کوک:من مدیریت برنامه ریزی رو دارم دیگ
ا.ت:منطقیه
بعد بیست مین رسیدیم به عمارت سریع وارد شدیم
کیم سومی:سلااام چی شده از اینورا راه کج کردین
ا.ت:سلام نه فقط...
کوک:فقط ازتون چند تا اصلحه میخوایم اصلحه کالیبر و رایفل و اس ام جی
کیم سومی:اوووم پس مهمه صب کن دفترم و بیارم
خب ببین کالیبر تعدادش محدوده و فقط پنجاه تا داریم
اسم ام جی فردا وارد میشه
رایفل هم ماهه دیگه
شما واسه کی میخواین
کوک:برا فردا:/
کیم سومی:اوه اوه پس فردا قراره بعد اینهمه اخبارای چرت یه اخبار خفن بشنویم
خب میتونیم چند تا تفنگ دیگه به جز اینا بدیم
به جای کالیبر یه اسنایپای خفنی درست شده اونا موجوده
شاتگان هم داریم
بقیه اش هم دیگه سفارش دادیم چند روز دیگه میرسه
کوک:اوکیه همینا رو بده
هی تو(به بادیگاردش)زنگ بزن به تهیونگ ببین چی شد
بادیگارد:بله قربان
ا.ت:خب همینا رو سفارش میدیم و از هر کودوم دویست تا
کیم سومی:باشه
آجوشییی
آجوشی:بله بانو
کیم سومی:این سفارشا رو از انبار بیار
آجوشی:چشم
اون رفت پایین
کیم سومی:خب اینم مبلغ بیا پرداخت کن
ا.ت:بیا اینم بلک کارتم
بعد انجام ادامه کارا سوار ماشین شدیم
کوک:تهیونگ هیونگ اونا رو هک کرده و جیمین فعلا کاری انجام نداده بهش دو ساعت وقت دادیم
ا.ت:اوکی
راستی جین هیونگ چیکار کرد
کوک:به کل فراموش کردم صب کن زنگ بزنم بهش
《مکالمه اشون》
کوک:الو چیکار کردی
جین:فعلا نیرو ها رو آماده میکنیم تا شب میارمش
کوک:اوکی فقط زنده باشه
جین:به هیونگت اعتماد کن
کوک:بای
جین:بای
《پایان مکالمه اشون》
کوک:داره نیرو هارو آماده میکنه تا شب زنده تو زیر زمین زندانیه الانم میریم خونه تا ببینیم جیمین چیکار میکنه
ا.ت:حله
کوک:پپووووفففف(سرش رو گذاشت رو صندلی جلوییش)
ا.ت:ببخشید همه کارا رو انداختم رو دوشت هیونگ
کوک:اوکیم:)))
ا.ت:نه نیستی به من که نمیتونی دروغ بگی
به نظرت میا برمیگرده پیشت؟
کوک:فک نکنم(یه قطره اشک از چشمش افتاد)
اشکش رو پاک کردم
ا.ت:هیووونگ تو همیشه قوی بودی از اینم میگذری
سعی میکنم برش گردونم پیشت...!
کوک:مرس:)))
ا.ت:خب رسیدیم پیاده شو بانی کوچولو
کوک:هیییی من کوچولو نیستم-_-
ا.ت:باشه بابا^_^
تهیونگ:سلااام بر لشکر شکست خورده؛)
ا.ت:همه چی تا الان خوب پیش رفته منظورت چیه...؟
تهیونگ:منظوری نداشتم فقط قیافه هاتون آش و واشه:>
ا.ت:خسته اممممم خوابم مییاااااد گشنمههههه=/
*گوشیم زنگ خورد*
ا.ت:الو...؟
...
ا.ت:ع تویی ک
...
ا.ت:به من ربطی نداره
...
ا.ت:داد نزن صدات رو بیار پایین و فقط...یک ساعت و بیست و شیش دیقه و پنجاه و هفت ثانیه وقت داری وگرنه با یه کلیک چپ همه اطلاعاتت فاش میشه
...
ا.ت:میتونستی باهام همکاری کنی و تحدیدامو جدی بگیری
...
ا.ت:خوش بگذره بای
قط کردم
کوک:کی بود
ا.ت:جیمین بود
تهیونگ:حقشه
ا.ت:نه نیست اون فقط نمیفهمه که کاره اون هرزه اس...!
هوووفففف حالم عن=(
کوک:برو بخواب بهتر شی من به کارا میرسم:)
ا.ت:تهیونگ تو کارای کوک رو میکنی کوک هم استراحت میکنه:)))
شب بخیر همگی:)
شام حاضر شد بیدارمون کنین^_^
کوک: ولی...!
دستش رو کشیدم و داخل عمارت بردم
و بعدش هرکس رف اتاقش و خوابید...
ا.ت:لازمه اونو ببینیم
کوک:من مدیریت برنامه ریزی رو دارم دیگ
ا.ت:منطقیه
بعد بیست مین رسیدیم به عمارت سریع وارد شدیم
کیم سومی:سلااام چی شده از اینورا راه کج کردین
ا.ت:سلام نه فقط...
کوک:فقط ازتون چند تا اصلحه میخوایم اصلحه کالیبر و رایفل و اس ام جی
کیم سومی:اوووم پس مهمه صب کن دفترم و بیارم
خب ببین کالیبر تعدادش محدوده و فقط پنجاه تا داریم
اسم ام جی فردا وارد میشه
رایفل هم ماهه دیگه
شما واسه کی میخواین
کوک:برا فردا:/
کیم سومی:اوه اوه پس فردا قراره بعد اینهمه اخبارای چرت یه اخبار خفن بشنویم
خب میتونیم چند تا تفنگ دیگه به جز اینا بدیم
به جای کالیبر یه اسنایپای خفنی درست شده اونا موجوده
شاتگان هم داریم
بقیه اش هم دیگه سفارش دادیم چند روز دیگه میرسه
کوک:اوکیه همینا رو بده
هی تو(به بادیگاردش)زنگ بزن به تهیونگ ببین چی شد
بادیگارد:بله قربان
ا.ت:خب همینا رو سفارش میدیم و از هر کودوم دویست تا
کیم سومی:باشه
آجوشییی
آجوشی:بله بانو
کیم سومی:این سفارشا رو از انبار بیار
آجوشی:چشم
اون رفت پایین
کیم سومی:خب اینم مبلغ بیا پرداخت کن
ا.ت:بیا اینم بلک کارتم
بعد انجام ادامه کارا سوار ماشین شدیم
کوک:تهیونگ هیونگ اونا رو هک کرده و جیمین فعلا کاری انجام نداده بهش دو ساعت وقت دادیم
ا.ت:اوکی
راستی جین هیونگ چیکار کرد
کوک:به کل فراموش کردم صب کن زنگ بزنم بهش
《مکالمه اشون》
کوک:الو چیکار کردی
جین:فعلا نیرو ها رو آماده میکنیم تا شب میارمش
کوک:اوکی فقط زنده باشه
جین:به هیونگت اعتماد کن
کوک:بای
جین:بای
《پایان مکالمه اشون》
کوک:داره نیرو هارو آماده میکنه تا شب زنده تو زیر زمین زندانیه الانم میریم خونه تا ببینیم جیمین چیکار میکنه
ا.ت:حله
کوک:پپووووفففف(سرش رو گذاشت رو صندلی جلوییش)
ا.ت:ببخشید همه کارا رو انداختم رو دوشت هیونگ
کوک:اوکیم:)))
ا.ت:نه نیستی به من که نمیتونی دروغ بگی
به نظرت میا برمیگرده پیشت؟
کوک:فک نکنم(یه قطره اشک از چشمش افتاد)
اشکش رو پاک کردم
ا.ت:هیووونگ تو همیشه قوی بودی از اینم میگذری
سعی میکنم برش گردونم پیشت...!
کوک:مرس:)))
ا.ت:خب رسیدیم پیاده شو بانی کوچولو
کوک:هیییی من کوچولو نیستم-_-
ا.ت:باشه بابا^_^
تهیونگ:سلااام بر لشکر شکست خورده؛)
ا.ت:همه چی تا الان خوب پیش رفته منظورت چیه...؟
تهیونگ:منظوری نداشتم فقط قیافه هاتون آش و واشه:>
ا.ت:خسته اممممم خوابم مییاااااد گشنمههههه=/
*گوشیم زنگ خورد*
ا.ت:الو...؟
...
ا.ت:ع تویی ک
...
ا.ت:به من ربطی نداره
...
ا.ت:داد نزن صدات رو بیار پایین و فقط...یک ساعت و بیست و شیش دیقه و پنجاه و هفت ثانیه وقت داری وگرنه با یه کلیک چپ همه اطلاعاتت فاش میشه
...
ا.ت:میتونستی باهام همکاری کنی و تحدیدامو جدی بگیری
...
ا.ت:خوش بگذره بای
قط کردم
کوک:کی بود
ا.ت:جیمین بود
تهیونگ:حقشه
ا.ت:نه نیست اون فقط نمیفهمه که کاره اون هرزه اس...!
هوووفففف حالم عن=(
کوک:برو بخواب بهتر شی من به کارا میرسم:)
ا.ت:تهیونگ تو کارای کوک رو میکنی کوک هم استراحت میکنه:)))
شب بخیر همگی:)
شام حاضر شد بیدارمون کنین^_^
کوک: ولی...!
دستش رو کشیدم و داخل عمارت بردم
و بعدش هرکس رف اتاقش و خوابید...
۲۳.۳k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.