fake kook
fake kook
part*³⁶
وایی چیشد چیکار کنم یعنی چی
یه ساعت بعد
یه ساعت بود به دیوار زل زده بودم
یعنی چی بهش پیام بدم ندم اونکه ازدواج کردم منم کردم پس چرا 😐😐ولی دوسش دارم چیکار کنم گوشیمو برداشتم یه نقطه براش فرستادم
ده دقیقه بعد
اگه سونگهون بفهمه چی خواستم پیاممو پاک کنم برای خودم پاک شد وایی نههههه
اونم برام پیام داد
کوک: فردا منتظرتم❤
جوابش ندادم ولی داشتم از هیجان میمردم پتو کامل گذاشتم رو خودم و خوابیدم
(ا/ت بعد از ازدواجش دیگه گوشی خریده نگید نگفتم😂)
فردا
از خواب بلند شدم دیدم ساعت ۲
سریع رفتم بیرون چرا تا اینموقع خوابیدم
سونگهون: بیدار شدی خوبی؟
ا/ت: ها اره خوبم
سونگهون: دیروز گفتی سرت درد میکرد گفتم تا استراحت کنی
ا/ت: یونا کجاست
سونگهون: داره نگاه برنامه کودک میکنه
ا/ت: اها
فقط سه ساعت دیگه مونده خیلی استرس داشتم
سونگهون: به چی فک میکنی
ا/ت: ساعت پنج باید برم جایی میتونی یونا پیشت باشه
سونگهون: میبرمش پیش مامانم
ا/ت: اره ببرش
ساعت پنج
اماده بودم قلبم تند تند میزد تو پارک منتظرش بودم که اومد
کوک: فکرشو نمیکردم بیای سلام
ا/ت: سلام
کوک: خوبی
ا/ت: اره
کوک: یونا کجاست
ا/ت: پیش مامان سونگهون
کوک: به سونگهون چی گفتی
ا/ت: گفتم میرم بیرون نپرسید چیزی تو به الیا چی گفتی
کوک: هیچی
ا/ت: الان من اومدم اینجا برای چی؟ کوک:
ا/ت گفتم که دلم میخواد باز باهم باشیم
ا/ت: باشه اوکیه ولی الیا میتونی بپیچونی
کوک: اره
ا/ت: من تا دو ماه وقت دارم که تصمیمو بگیرم
کوک: چرا دو ماه ماه
ا/ت: بعد بهت میگم خب بریم دور بزنیم
کوک: باشه
داشتیم دور میزدیم دستشو گرفتم
نگام کرد
ا/ت: خودت گفتی مثل قبل باشیم
کوک: 😂
ا/ت: نخند
کوک: من بدستت میارم ولی تو فکرم چطور سونگهون بپیچونیم حاضری ازش جدا شی
ا/ت: بخاطر تو اره
کوک: منظورم اینه که او چی
ا/ت: او خیلی با درکه
کوک: ولی شما ازدواج کردید
ا/ت: چقدر میگی ازدواج کردیم بسه دیگه
کوک: خب من میخوام سریع باهم باشیم خیلی راحت تر
#فیک
#سناریو
part*³⁶
وایی چیشد چیکار کنم یعنی چی
یه ساعت بعد
یه ساعت بود به دیوار زل زده بودم
یعنی چی بهش پیام بدم ندم اونکه ازدواج کردم منم کردم پس چرا 😐😐ولی دوسش دارم چیکار کنم گوشیمو برداشتم یه نقطه براش فرستادم
ده دقیقه بعد
اگه سونگهون بفهمه چی خواستم پیاممو پاک کنم برای خودم پاک شد وایی نههههه
اونم برام پیام داد
کوک: فردا منتظرتم❤
جوابش ندادم ولی داشتم از هیجان میمردم پتو کامل گذاشتم رو خودم و خوابیدم
(ا/ت بعد از ازدواجش دیگه گوشی خریده نگید نگفتم😂)
فردا
از خواب بلند شدم دیدم ساعت ۲
سریع رفتم بیرون چرا تا اینموقع خوابیدم
سونگهون: بیدار شدی خوبی؟
ا/ت: ها اره خوبم
سونگهون: دیروز گفتی سرت درد میکرد گفتم تا استراحت کنی
ا/ت: یونا کجاست
سونگهون: داره نگاه برنامه کودک میکنه
ا/ت: اها
فقط سه ساعت دیگه مونده خیلی استرس داشتم
سونگهون: به چی فک میکنی
ا/ت: ساعت پنج باید برم جایی میتونی یونا پیشت باشه
سونگهون: میبرمش پیش مامانم
ا/ت: اره ببرش
ساعت پنج
اماده بودم قلبم تند تند میزد تو پارک منتظرش بودم که اومد
کوک: فکرشو نمیکردم بیای سلام
ا/ت: سلام
کوک: خوبی
ا/ت: اره
کوک: یونا کجاست
ا/ت: پیش مامان سونگهون
کوک: به سونگهون چی گفتی
ا/ت: گفتم میرم بیرون نپرسید چیزی تو به الیا چی گفتی
کوک: هیچی
ا/ت: الان من اومدم اینجا برای چی؟ کوک:
ا/ت گفتم که دلم میخواد باز باهم باشیم
ا/ت: باشه اوکیه ولی الیا میتونی بپیچونی
کوک: اره
ا/ت: من تا دو ماه وقت دارم که تصمیمو بگیرم
کوک: چرا دو ماه ماه
ا/ت: بعد بهت میگم خب بریم دور بزنیم
کوک: باشه
داشتیم دور میزدیم دستشو گرفتم
نگام کرد
ا/ت: خودت گفتی مثل قبل باشیم
کوک: 😂
ا/ت: نخند
کوک: من بدستت میارم ولی تو فکرم چطور سونگهون بپیچونیم حاضری ازش جدا شی
ا/ت: بخاطر تو اره
کوک: منظورم اینه که او چی
ا/ت: او خیلی با درکه
کوک: ولی شما ازدواج کردید
ا/ت: چقدر میگی ازدواج کردیم بسه دیگه
کوک: خب من میخوام سریع باهم باشیم خیلی راحت تر
#فیک
#سناریو
۲۵.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.