پارت ۱۹
#جونگ_کوک
◇:صبح بخیر البته فک کنم عصر بخیر مناسب تر باشع✌
♡:وقتی صبح بخوابی ظهر بیدار میشی دیگه😂
خنده ی تلخی کرد و رفت جلو اینه،خیلی نگرانش بودم،تنها کاری ک بلد بود اسیب زدن ب خودش بود،زیر چشماش کبود شده بود فهمیدم گریه کرده،رفت جلو اینه ولی چن ثانیه بعد چشماشو محکم بست و رفت کنار
خواستم از روی تخت بلند شم ک کتفم بدجور تیر کشید جوری ک آهم در اومد،کایلا سریع اومد سمتم و دستمو گرفت
◇:حالت خوب...واای زخمت خونریزی کرده
♡:اااخ...الان تیشرتمو عوض میکنم ولش کن
◇:نمیشع باید پانسمانش عوض بشه
کمک کرد تیشرتمو دربیارم بعد پانسمانشو عوض کرد،اسپری بیحسی بهش زد ک دردم اروم شد،تیشرتمو پوشیدم،اشک تو چشمای قشنگش جمع شده بود
◇:من..واقعا معذرت میخوام...نمیخواستم اینجوری بشه...نمیخاستم کسی اسیب....
نزاشتم حرفشو کامل کنه و انگشتمو روی لباش گذاشتم
♡:کایلا هیچ چی تقصیر تو نبود،تو خودتم اسیب دیدی،ولی اینجوری کنی بیشترم اسیب میبینی
چشماشو بسته بود و اروم اشک میریخت،با دوتا دستام اشکاشو پاک کردم و بیهوا پیشونشو بوسیدم،خودمم نمیدونم چرا اینکارو کردم
♡:ببینم دستتو
دستش ک زخم بود و جلو اورد پانسمانشو باز کردم،ب زخمش ک نگاه کردم قلبم تیر کشید،نمیدونم چرا انقدر کایلا واسم مهم بود،کنارش خیلی اروم بودم،تو ۲۴ ساعت چقدر داغون شده بود،دلم میخواست از همه این حواشی دورش کنم ولی نمیدونستم چجوری
♡:چرا..چرا اینکارارو کردی؟
◇:چیکار=/
♡:دستت
◇:دست خودم نیس...یجورایی عادتمه از بچگی همیشع دستام زخم و زیلی بوده اینجوری خودمو خالی میکنم
♡:پس باید مراقبت باشم
ریز خندید،تازه متوجه چال گونش شدم،دلم ضف رفت واسش
رفتیم بیرون بچهها داشتن حرف میزدن ک یکدفعه چشمشون خورد ب ما
☆:وااای چرا انقدر زود بیدار شدین،خسته نیستین؟
♧:واقعا چجوری تا الان خوابیدین؟
×:تا ۶ صبح کجا بودین ولگردا
♡:ععع بسه دیگه،دیر خوابیدیم دیرم بیدار شدیم،ب شما چ
◇:راستش الانم بیدار شدم خجالت کشیدم بخوابم وگرنه واسه شام بیدار میشدم
همه زدن زیر خنده
□:توی یخچال غذا هست ما گرسنمون بود خوردیم،ولی واسه شما نگه داشتیم
رفتم غذا گرم کردم و با کایلا نشستیم سر میز،شروع کرد ب ور رفتن با غذاش
♡:چرا نمیخوری
◇:میل ندارم
♡:یا میخوری یا بازور ب خوردت میدم
با چشای گرد نگام کرد و با بی میلی غذاشو خورد
رفتیم پیش بچه ها نشستیم،نییانگ دستاشو باز کرد و کایلا خودشو انداخت تو بغلش
بدجوری حسودیم شد،ولی چرا،اصلا چ دلیلی داره من بغلش کنم
ادامه پارت بعد💟
لایک کامنت یادتون نره💟
◇:صبح بخیر البته فک کنم عصر بخیر مناسب تر باشع✌
♡:وقتی صبح بخوابی ظهر بیدار میشی دیگه😂
خنده ی تلخی کرد و رفت جلو اینه،خیلی نگرانش بودم،تنها کاری ک بلد بود اسیب زدن ب خودش بود،زیر چشماش کبود شده بود فهمیدم گریه کرده،رفت جلو اینه ولی چن ثانیه بعد چشماشو محکم بست و رفت کنار
خواستم از روی تخت بلند شم ک کتفم بدجور تیر کشید جوری ک آهم در اومد،کایلا سریع اومد سمتم و دستمو گرفت
◇:حالت خوب...واای زخمت خونریزی کرده
♡:اااخ...الان تیشرتمو عوض میکنم ولش کن
◇:نمیشع باید پانسمانش عوض بشه
کمک کرد تیشرتمو دربیارم بعد پانسمانشو عوض کرد،اسپری بیحسی بهش زد ک دردم اروم شد،تیشرتمو پوشیدم،اشک تو چشمای قشنگش جمع شده بود
◇:من..واقعا معذرت میخوام...نمیخواستم اینجوری بشه...نمیخاستم کسی اسیب....
نزاشتم حرفشو کامل کنه و انگشتمو روی لباش گذاشتم
♡:کایلا هیچ چی تقصیر تو نبود،تو خودتم اسیب دیدی،ولی اینجوری کنی بیشترم اسیب میبینی
چشماشو بسته بود و اروم اشک میریخت،با دوتا دستام اشکاشو پاک کردم و بیهوا پیشونشو بوسیدم،خودمم نمیدونم چرا اینکارو کردم
♡:ببینم دستتو
دستش ک زخم بود و جلو اورد پانسمانشو باز کردم،ب زخمش ک نگاه کردم قلبم تیر کشید،نمیدونم چرا انقدر کایلا واسم مهم بود،کنارش خیلی اروم بودم،تو ۲۴ ساعت چقدر داغون شده بود،دلم میخواست از همه این حواشی دورش کنم ولی نمیدونستم چجوری
♡:چرا..چرا اینکارارو کردی؟
◇:چیکار=/
♡:دستت
◇:دست خودم نیس...یجورایی عادتمه از بچگی همیشع دستام زخم و زیلی بوده اینجوری خودمو خالی میکنم
♡:پس باید مراقبت باشم
ریز خندید،تازه متوجه چال گونش شدم،دلم ضف رفت واسش
رفتیم بیرون بچهها داشتن حرف میزدن ک یکدفعه چشمشون خورد ب ما
☆:وااای چرا انقدر زود بیدار شدین،خسته نیستین؟
♧:واقعا چجوری تا الان خوابیدین؟
×:تا ۶ صبح کجا بودین ولگردا
♡:ععع بسه دیگه،دیر خوابیدیم دیرم بیدار شدیم،ب شما چ
◇:راستش الانم بیدار شدم خجالت کشیدم بخوابم وگرنه واسه شام بیدار میشدم
همه زدن زیر خنده
□:توی یخچال غذا هست ما گرسنمون بود خوردیم،ولی واسه شما نگه داشتیم
رفتم غذا گرم کردم و با کایلا نشستیم سر میز،شروع کرد ب ور رفتن با غذاش
♡:چرا نمیخوری
◇:میل ندارم
♡:یا میخوری یا بازور ب خوردت میدم
با چشای گرد نگام کرد و با بی میلی غذاشو خورد
رفتیم پیش بچه ها نشستیم،نییانگ دستاشو باز کرد و کایلا خودشو انداخت تو بغلش
بدجوری حسودیم شد،ولی چرا،اصلا چ دلیلی داره من بغلش کنم
ادامه پارت بعد💟
لایک کامنت یادتون نره💟
۱۱.۰k
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.