فکرش را بکن
فکرش را بکن
من برای دختری مادری میکنم
که سال های برباد رفته ی دخترانگیم
اندوهگین هستن
من برای دختری قصه میگویم
که هیچگاه کسی برای قصه های دخترانه ام راوی نشد
من بر موهای مواج دختری شانه میزنم
اصلا یاد ندارم شانه کشیدن دستان مادرانه ای را
من برای رویاهای دخترانه ی فرزندم
لاک های قرمز میزنم
و به چشمان پراز شیطنتش عینک آفتابی
و بجای کتانی به پای آرزوهایش صندل میکنم و برای آینده اش کلاه حصیری ِ بزرگی میگیرم
تا دل به دل دنیای دختر بودنش بدهم
تا حسرت های داشته ام را راضی کنم با رویای فرزندم
من برای دختری مادری میکنم
که سال های برباد رفته ی دخترانگیم
اندوهگین هستن
من برای دختری قصه میگویم
که هیچگاه کسی برای قصه های دخترانه ام راوی نشد
من بر موهای مواج دختری شانه میزنم
اصلا یاد ندارم شانه کشیدن دستان مادرانه ای را
من برای رویاهای دخترانه ی فرزندم
لاک های قرمز میزنم
و به چشمان پراز شیطنتش عینک آفتابی
و بجای کتانی به پای آرزوهایش صندل میکنم و برای آینده اش کلاه حصیری ِ بزرگی میگیرم
تا دل به دل دنیای دختر بودنش بدهم
تا حسرت های داشته ام را راضی کنم با رویای فرزندم
۴۶۳
۱۹ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.