پارت12
#پارت12
#Revenge_should_be_sweet
مین جو
با حالت سر گیجه رفتم درو باز کردم
مین جو : سلام
موکی اومد سمتم و دستشو گذاشت روی سرم
موکی : چرا انقدر تب داری ؟ اصلا کس دیگه ای خونتون نیست درو باز کنه ؟ چرا با این حالت اومدی ؟
مین جو : نه اینجوری نیست (سرش گیج میره و دستشو میزاره رو دیوار)
موکی : چی شد ؟
موکی دستموگرفت و منو به سمت اتاقم برد و منو خوابوند رو تخت
موکی : استراحت کن تا برم برات فرنی درست کنم
روی تخت خوابیدم و موکی پتو رو گذاشت روم
موکی : بخواب تا بگردم
موکی
رفتم سمت اشپز خونه
موکی : اووووو چه اشپز خونه بزرگیه.....خب خب شیر کجاست ؟
در یخچالو باز کردم
موکی: ووووووچقدر چیز میزززز
(بعد 20 ثانیه)
موکی : اینم از فرنی خوشمزه خب تب سنجش کجاستتت؟خب من میزارم توی جعبه های کمک اولیه(دنبال جعبه های کمک اولیه میگرده )
توی پذیرایو گشتم ولی چیزی پیدا نکردم اون گوشه دستشویی و حموم بود اونجا هم گشتم ولی پیدا نکردم اون ور خونه به جز اتاقی که اقای اوه خوابیده بود یه اتاق دیگه هم بود وقتی درشو باز کردم پر وسایل عجیب بود کلی چیز میز بود حتی یه صندوقم بود یه دقیقه از فکر تب سنج در اومدم و رفتم سمت اون صندوق درشو باز کردم یه لباس هانبوک زیبا و کلی اکسسوری و چیزای دخترونه بود
موکی : این یارو منحرفه چرا لباسای دخترونه داره ؟ (مین جو نیش خند میزنه)
مین جو: نه اینا مال اون خانمیه که گفتم قبل شما باهاش تو رابطه بودم اینارو نگه داشتم تا وقتی دوباره دیدمش بهش بودم
موکی : ولی شما گفتید که اون خانم فوت کرده
مین جو : منظورم زندگی توی زندگیه دومشه
موکی : یعنی شما اونقدر عمر میکنید ؟
تا این حرفو زدم سرشو گرفت و نشست روی مبل
مین جو : ببخشبد سرم گیج میره
موکی : ببخشید من یادم نبود شما حالتون بده و باید استراحت کنید
مین جو : نه مشکلی نداره
رفتم سمتش که بلندش کنم که بهم نگاه کرد
مین جو : نیازی نیست بهم کمک کنید خودم میتونم راه برم
#Revenge_should_be_sweet
مین جو
با حالت سر گیجه رفتم درو باز کردم
مین جو : سلام
موکی اومد سمتم و دستشو گذاشت روی سرم
موکی : چرا انقدر تب داری ؟ اصلا کس دیگه ای خونتون نیست درو باز کنه ؟ چرا با این حالت اومدی ؟
مین جو : نه اینجوری نیست (سرش گیج میره و دستشو میزاره رو دیوار)
موکی : چی شد ؟
موکی دستموگرفت و منو به سمت اتاقم برد و منو خوابوند رو تخت
موکی : استراحت کن تا برم برات فرنی درست کنم
روی تخت خوابیدم و موکی پتو رو گذاشت روم
موکی : بخواب تا بگردم
موکی
رفتم سمت اشپز خونه
موکی : اووووو چه اشپز خونه بزرگیه.....خب خب شیر کجاست ؟
در یخچالو باز کردم
موکی: ووووووچقدر چیز میزززز
(بعد 20 ثانیه)
موکی : اینم از فرنی خوشمزه خب تب سنجش کجاستتت؟خب من میزارم توی جعبه های کمک اولیه(دنبال جعبه های کمک اولیه میگرده )
توی پذیرایو گشتم ولی چیزی پیدا نکردم اون گوشه دستشویی و حموم بود اونجا هم گشتم ولی پیدا نکردم اون ور خونه به جز اتاقی که اقای اوه خوابیده بود یه اتاق دیگه هم بود وقتی درشو باز کردم پر وسایل عجیب بود کلی چیز میز بود حتی یه صندوقم بود یه دقیقه از فکر تب سنج در اومدم و رفتم سمت اون صندوق درشو باز کردم یه لباس هانبوک زیبا و کلی اکسسوری و چیزای دخترونه بود
موکی : این یارو منحرفه چرا لباسای دخترونه داره ؟ (مین جو نیش خند میزنه)
مین جو: نه اینا مال اون خانمیه که گفتم قبل شما باهاش تو رابطه بودم اینارو نگه داشتم تا وقتی دوباره دیدمش بهش بودم
موکی : ولی شما گفتید که اون خانم فوت کرده
مین جو : منظورم زندگی توی زندگیه دومشه
موکی : یعنی شما اونقدر عمر میکنید ؟
تا این حرفو زدم سرشو گرفت و نشست روی مبل
مین جو : ببخشبد سرم گیج میره
موکی : ببخشید من یادم نبود شما حالتون بده و باید استراحت کنید
مین جو : نه مشکلی نداره
رفتم سمتش که بلندش کنم که بهم نگاه کرد
مین جو : نیازی نیست بهم کمک کنید خودم میتونم راه برم
۱۴.۶k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.