میگویند روزی لئونتولستوی در خیابانی راه میرفت که ناآگاه

میگویند روزی #لئون_تولستوی در خیابانی راه میرفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد : زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد !

بعد از مدتی که از فحاشی زن گذشت
تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم

زن که بسیار شرمگین شده بود
عذر خواهی کرد و گفت : چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟

تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید...

دیدگاه ها (۱)

جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی ندارد ،نبودنت را انتخاب کن !ا...

‌کمی خودتان را برداریدبتکانید!از تمامِ این فکرهایِ بی رنگاز ...

گرگ هاری شده ام،هرزه پوی و دله دوشب درین دشت زمستانزده ی بی ...

امشب راتـــو برایم نقاشی کنتـــو رنگ بزن به خیالممیدانم که ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط