روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:17
(ویو ا.ت)
خلاصه وقتی سوهی اومد یه دل سیر مسخرش کردیم اونم فشار خورد بعدم من رفتم دستشویی و اومدم همه خوابیدیم ( نویسنده حوصله توضیح نداره 😂)
*چند ساعت بعد*
تو خواب هفت پادشاه بودم که یهو با حس اینکه چیز محکمی به صورتم خورد با شتاب چشمامو باز کردم
یکم که دقت کردم فهمیدم این دست سوهی بوده که خورده تو دهنم
فلیکس بچه خیلی مضلوم روشو کرده بود اونور خوابیده بود کاریم به کسی نداشت
حالا این دوست من دستشو انداخته رو دهنم
پاهاشم رو شکممه
میخاستم جیغ بزنم
ولی دلم واسه فلیکس سوخت
آروم اون دستم که آزاد بودو به فلیکس زدم تا بیدار شه یک بار آروم زدم بیدار نشد دوبار آروم زدم بیدار نشد دیگه عصبی شده توری تکونش دادم که صداش در اومد
فلیکس : آیییی....
بهم نگاه کرد که درجا انگشتمو رو لبم گزاشتم که ساکت شه
سرشو تکون داد و وقتی به وضعیتم نگاه کرد
مثل اینایی که یه عمره نخندیدن شروع به خندیدن کرد البته خنده های بدون صدا انگار رو ویبره بود حالا اگه من بودم صدام چادرای بقلیو هم بیدار میکرد
خلاصه بعد از خنده های مکرر بلاخره فلیکس رضایت داد منو از زیر سوهی دراره
آروم روی زانو نشست و پای سوهی رو خیلی آروم از رو شکمم بلند کرد و آروم گزاشت رو زمین
یه نفس راحت کشیدم که سوهی درجا تکون خورد
آب دهنمو با صدا قورت دادم ووقتی مطمعن شدم خوابه دست سوهی رو با اون دستم که آزاد بود از رو صورتم برداشتم
آروم بلند شدم و همونطور که به سوهی نگاه میکردم کشو قوسی به بدنم دادم و زیرلب گفتم
ا.ت: دارم برات
به سمت کیفم رفتم و آبی رو از توش برداشتم و بالا سر سوهی قرار گرفتم
فلیکس که فهمید میخام چیکار کنم درجا بلند شد تا آماده ی فرار باشه
با حرکتش خندم گرفت چون حتی اونم تو این چند روز فهمیده بود سوهی چقدر سگه
خنده ریزی کردم
و در بطری آب رو باز کردم
فلیکس هم آروم گفت
فلیکس : یک.....دو......سه
با شماره سه ابو رو صورت سوهی خالی کردم
که عین برق گرفته ها بلند شد
با اون چشمایه پوف کرده و صورت خیس داشت نفس نفس میزد
که منو فلیکس هر کردم از خنده یجا پرت شدیم
هی من میخندیدم هی فلیکس میخندید
نگاهی به سوهی انداختم که تازه ویندوزش بالا اومده بود و داشت پوکر نگاهمون میکرد
سوهی: عه دارم براتون
ا.ت: فلیکس
فلیکس: بله
ا.ت: وضعیت قرمزه
فلیکس: فرارررر
و جفتمون به سمت در چادر رفتیم و دمپایی پوشیدیم سوهی تا بخواد پتورو کنار بزنه و بلند شه طول کشید و ما تونستیم فرار کنیم
عین خر میدویدیم و سوهیم دیگه داشت بهمون میرسید
رومو برگردوندم تا ببینم سوهی چقدر فاصله داره که دیدم داره میرسه زبونی براش در آوردم که سرعتشو بیشتر کرد
P:17
(ویو ا.ت)
خلاصه وقتی سوهی اومد یه دل سیر مسخرش کردیم اونم فشار خورد بعدم من رفتم دستشویی و اومدم همه خوابیدیم ( نویسنده حوصله توضیح نداره 😂)
*چند ساعت بعد*
تو خواب هفت پادشاه بودم که یهو با حس اینکه چیز محکمی به صورتم خورد با شتاب چشمامو باز کردم
یکم که دقت کردم فهمیدم این دست سوهی بوده که خورده تو دهنم
فلیکس بچه خیلی مضلوم روشو کرده بود اونور خوابیده بود کاریم به کسی نداشت
حالا این دوست من دستشو انداخته رو دهنم
پاهاشم رو شکممه
میخاستم جیغ بزنم
ولی دلم واسه فلیکس سوخت
آروم اون دستم که آزاد بودو به فلیکس زدم تا بیدار شه یک بار آروم زدم بیدار نشد دوبار آروم زدم بیدار نشد دیگه عصبی شده توری تکونش دادم که صداش در اومد
فلیکس : آیییی....
بهم نگاه کرد که درجا انگشتمو رو لبم گزاشتم که ساکت شه
سرشو تکون داد و وقتی به وضعیتم نگاه کرد
مثل اینایی که یه عمره نخندیدن شروع به خندیدن کرد البته خنده های بدون صدا انگار رو ویبره بود حالا اگه من بودم صدام چادرای بقلیو هم بیدار میکرد
خلاصه بعد از خنده های مکرر بلاخره فلیکس رضایت داد منو از زیر سوهی دراره
آروم روی زانو نشست و پای سوهی رو خیلی آروم از رو شکمم بلند کرد و آروم گزاشت رو زمین
یه نفس راحت کشیدم که سوهی درجا تکون خورد
آب دهنمو با صدا قورت دادم ووقتی مطمعن شدم خوابه دست سوهی رو با اون دستم که آزاد بود از رو صورتم برداشتم
آروم بلند شدم و همونطور که به سوهی نگاه میکردم کشو قوسی به بدنم دادم و زیرلب گفتم
ا.ت: دارم برات
به سمت کیفم رفتم و آبی رو از توش برداشتم و بالا سر سوهی قرار گرفتم
فلیکس که فهمید میخام چیکار کنم درجا بلند شد تا آماده ی فرار باشه
با حرکتش خندم گرفت چون حتی اونم تو این چند روز فهمیده بود سوهی چقدر سگه
خنده ریزی کردم
و در بطری آب رو باز کردم
فلیکس هم آروم گفت
فلیکس : یک.....دو......سه
با شماره سه ابو رو صورت سوهی خالی کردم
که عین برق گرفته ها بلند شد
با اون چشمایه پوف کرده و صورت خیس داشت نفس نفس میزد
که منو فلیکس هر کردم از خنده یجا پرت شدیم
هی من میخندیدم هی فلیکس میخندید
نگاهی به سوهی انداختم که تازه ویندوزش بالا اومده بود و داشت پوکر نگاهمون میکرد
سوهی: عه دارم براتون
ا.ت: فلیکس
فلیکس: بله
ا.ت: وضعیت قرمزه
فلیکس: فرارررر
و جفتمون به سمت در چادر رفتیم و دمپایی پوشیدیم سوهی تا بخواد پتورو کنار بزنه و بلند شه طول کشید و ما تونستیم فرار کنیم
عین خر میدویدیم و سوهیم دیگه داشت بهمون میرسید
رومو برگردوندم تا ببینم سوهی چقدر فاصله داره که دیدم داره میرسه زبونی براش در آوردم که سرعتشو بیشتر کرد
۶.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.