مژه های خیص🌚🖤
#مژه_های_خیص🌚🖤
PArt25
___________
"یک صال بعد"
دیانا:ع درفرودگاه عومدم بیرون ی نفص عمیق کشیدم وای چق دوری ع شهر زادگاهت بده......هه یبارم بم زنگ نزده حتا ت ایستا بلاکم کرده بعد یکصال برگشتم ایران....چق دلم میخا الا پیشم بود....
ستایش: ارسلان میدونح برگشتی
دیانا: الا اصن نمیخام دربارش حرف بزنم
ستایش: بریم بام؟
دیانا: وای جیخ عارححح
____________
ارسلان: ینیییی چی عاخهههه یک صال عزش بی خبرمممم فاااااکککک چرا بم زنگ نزده وای هدا بصه بصه بصههههههه.......اشکام صرازیر شدن پایین......لباصامو تنم کردم رفتم بام شده بود کار هرروزم ک برم بام جیخ بزنم.....
دیانا: وای چق دلم تنگ شده بود🌝
ستایش: بیا بریم یچی یگیریم بخوریم
دیانا: ت برو بگیذ م همیجا میشینم
ستایش: عیش باشح🌝
ارسلان: لبح پرتگاه بام وایصادم چشامو بصتم دصامو باز کردم خاصتم خدمو حل بدم پایین ک دصیو رو شونم حص کردم......
دیانا: کزمغز مخاصی چ گهی بخوری
ارسلان: کجا بودی ای یصال
دیانا: کانادا
ارسلان: گ خوردی رفتی
دیانا: عصاب خلی شخمیه نروع رو عصابم
ارسلان: ی دلیل قانه کننده برام بیار
دیانا: دلیل قانه کننده مخای مخاصم دیگ ت زندگیم نباشی مخاصم نبینمت
ارسلان: قلبم شکص چندتا عشک یهو ریختن پایین دیگ خصه شدم ع زندگی تیری خدمو شل کردم چشامو بصتم حل ددم خدمو پایین
دیانا: دصامو ت کمرش حلقه کردم نزاشتم بیوفته پایین.....کزکشششش چ گهی میخوریییی
ارسلان: دوصت درم
دیانا: م بیشتر🌝❤
مهراب: چق دلم برا ای قاب تنگ شده
دیانا: پریدم بقل مهراب... تخ صگگگ چق دلم برات تنگ شده بودددددد
مهراب: م بیشتر خانم کاشی
دیانا: خانم کاشی؟
ارسلان: بلح خانم کاشی
دیانا: عاها همینی ک ارسلان گف
مهراب: بچا فردا تولد مهدیسه
دیانا: عوم عارح
مهراب: فردا شب ویلا ناپک میبینمتون
دیانا: بش میایم
ارسلان: بریم خونح ک مخام بدنتو لمص کنم
دیانا: ستایش رفته یچی بیگیره بزا بیادش
ستایش: زنگ زدم ب دیانا
(_دیانا ~ستایش)
~دیا م باید برم خونح مامانم
_چتو شدح
~هیچ بدن بت میگم
_بش مواظب خدت باش
_____
دیانا: ایییی عاروم تررر
ارسلان: عاروم ع توش کشیدم بیرون دصتامو رو سینش گزاشتم
(دیگ ب شما مربوط نی🌝)
_____
•ادامه دارد•🌚🖤
PArt25
___________
"یک صال بعد"
دیانا:ع درفرودگاه عومدم بیرون ی نفص عمیق کشیدم وای چق دوری ع شهر زادگاهت بده......هه یبارم بم زنگ نزده حتا ت ایستا بلاکم کرده بعد یکصال برگشتم ایران....چق دلم میخا الا پیشم بود....
ستایش: ارسلان میدونح برگشتی
دیانا: الا اصن نمیخام دربارش حرف بزنم
ستایش: بریم بام؟
دیانا: وای جیخ عارححح
____________
ارسلان: ینیییی چی عاخهههه یک صال عزش بی خبرمممم فاااااکککک چرا بم زنگ نزده وای هدا بصه بصه بصههههههه.......اشکام صرازیر شدن پایین......لباصامو تنم کردم رفتم بام شده بود کار هرروزم ک برم بام جیخ بزنم.....
دیانا: وای چق دلم تنگ شده بود🌝
ستایش: بیا بریم یچی یگیریم بخوریم
دیانا: ت برو بگیذ م همیجا میشینم
ستایش: عیش باشح🌝
ارسلان: لبح پرتگاه بام وایصادم چشامو بصتم دصامو باز کردم خاصتم خدمو حل بدم پایین ک دصیو رو شونم حص کردم......
دیانا: کزمغز مخاصی چ گهی بخوری
ارسلان: کجا بودی ای یصال
دیانا: کانادا
ارسلان: گ خوردی رفتی
دیانا: عصاب خلی شخمیه نروع رو عصابم
ارسلان: ی دلیل قانه کننده برام بیار
دیانا: دلیل قانه کننده مخای مخاصم دیگ ت زندگیم نباشی مخاصم نبینمت
ارسلان: قلبم شکص چندتا عشک یهو ریختن پایین دیگ خصه شدم ع زندگی تیری خدمو شل کردم چشامو بصتم حل ددم خدمو پایین
دیانا: دصامو ت کمرش حلقه کردم نزاشتم بیوفته پایین.....کزکشششش چ گهی میخوریییی
ارسلان: دوصت درم
دیانا: م بیشتر🌝❤
مهراب: چق دلم برا ای قاب تنگ شده
دیانا: پریدم بقل مهراب... تخ صگگگ چق دلم برات تنگ شده بودددددد
مهراب: م بیشتر خانم کاشی
دیانا: خانم کاشی؟
ارسلان: بلح خانم کاشی
دیانا: عاها همینی ک ارسلان گف
مهراب: بچا فردا تولد مهدیسه
دیانا: عوم عارح
مهراب: فردا شب ویلا ناپک میبینمتون
دیانا: بش میایم
ارسلان: بریم خونح ک مخام بدنتو لمص کنم
دیانا: ستایش رفته یچی بیگیره بزا بیادش
ستایش: زنگ زدم ب دیانا
(_دیانا ~ستایش)
~دیا م باید برم خونح مامانم
_چتو شدح
~هیچ بدن بت میگم
_بش مواظب خدت باش
_____
دیانا: ایییی عاروم تررر
ارسلان: عاروم ع توش کشیدم بیرون دصتامو رو سینش گزاشتم
(دیگ ب شما مربوط نی🌝)
_____
•ادامه دارد•🌚🖤
۱۵.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.