ᑭᗩᖇT:14
ᑭᗩᖇT:14
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
راوی:کوک یهویی یه دستمال گذاشت جلوی دهان و دماغ سوک جی و بیهوش شد...
کوک:چه سرخری بودااا
ا.ت:از کجا فهمیدی اینجام؟
کوک:ته بهم گفت بیام دنبالت
ا.ت:بریم
کوک:چشم ملکه
ا.ت:مسخره
کوک:سوار شو
ا.ت:میگم که آدم رازداری هستی؟
کوک:آره
ا.ت:یه چیزی بهت بگم قول میدی به کسی نگی؟
کوک:آره بگو
ا.ت:آقای کیم چند سالشه؟
کوک:به تو چه؟
ا.ت:جواب منو بده
کوک:۳۰ سالشه
ا.ت:جدیدا که نه،از اول که اومدم اینجا حس میکنم از آقای کیم خوشم میاد
کوک:(میزنه زیر خنده)من الان برات چیکار کنم؟
ا.ت:فقط لطفا بهش نگو
کوک:اوکی
راوی:رسیدن خونه و به نظر میرسید که تهیونگ تازه مهمونارو بدرقه کرده بود...
کیم:به به خانم لی و آقای جئون بالاخره رسیدن
جئون:آذیت نکن خسته ایم
کیم:مگه شکار کردین؟
ا.ت:یه چیزی توی همین مایه ها.
کیم:برید بخوابید،سه یونم خسته بود چند دقیقه پیش خوابیده
ا.ت:شب بخیر
راوی:صبح شد و همشون بیدار شدن.
جئون:پف کردیم انقدر خوابیدیم
ا.ت:آره امروز من ۱۳ ساعت خوابیدم
کیم:دارم میبینم
ا.ت:میگم که من امروز میخوام برم بوسان،پیش خانوادم ممنون میشم اگر به آموزشگاه زبان خبر بدید که از طرف همکارم مرخصی گرفتم.
کیم:اوکیه
جئون:من میرسونمت
ا.ت:بلیط قطار گرفتم
جئون:کنسلش کن
درمورد حرف دیشبت میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت:حرف دیشبم؟
جئون:آره
ا.ت:ب...باشه
⚘⚘⚘
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
راوی:کوک یهویی یه دستمال گذاشت جلوی دهان و دماغ سوک جی و بیهوش شد...
کوک:چه سرخری بودااا
ا.ت:از کجا فهمیدی اینجام؟
کوک:ته بهم گفت بیام دنبالت
ا.ت:بریم
کوک:چشم ملکه
ا.ت:مسخره
کوک:سوار شو
ا.ت:میگم که آدم رازداری هستی؟
کوک:آره
ا.ت:یه چیزی بهت بگم قول میدی به کسی نگی؟
کوک:آره بگو
ا.ت:آقای کیم چند سالشه؟
کوک:به تو چه؟
ا.ت:جواب منو بده
کوک:۳۰ سالشه
ا.ت:جدیدا که نه،از اول که اومدم اینجا حس میکنم از آقای کیم خوشم میاد
کوک:(میزنه زیر خنده)من الان برات چیکار کنم؟
ا.ت:فقط لطفا بهش نگو
کوک:اوکی
راوی:رسیدن خونه و به نظر میرسید که تهیونگ تازه مهمونارو بدرقه کرده بود...
کیم:به به خانم لی و آقای جئون بالاخره رسیدن
جئون:آذیت نکن خسته ایم
کیم:مگه شکار کردین؟
ا.ت:یه چیزی توی همین مایه ها.
کیم:برید بخوابید،سه یونم خسته بود چند دقیقه پیش خوابیده
ا.ت:شب بخیر
راوی:صبح شد و همشون بیدار شدن.
جئون:پف کردیم انقدر خوابیدیم
ا.ت:آره امروز من ۱۳ ساعت خوابیدم
کیم:دارم میبینم
ا.ت:میگم که من امروز میخوام برم بوسان،پیش خانوادم ممنون میشم اگر به آموزشگاه زبان خبر بدید که از طرف همکارم مرخصی گرفتم.
کیم:اوکیه
جئون:من میرسونمت
ا.ت:بلیط قطار گرفتم
جئون:کنسلش کن
درمورد حرف دیشبت میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت:حرف دیشبم؟
جئون:آره
ا.ت:ب...باشه
⚘⚘⚘
۶.۸k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.