𝔨𝔞𝔰𝔢𝔥𝔢 𝔨𝔥𝔬𝔬𝔫 𝔭𝔞𝔯𝔱 ²⁰
( ا/ت)
ا/ت : قراره بود بهم مسکن بدی کوک .
کوک : الانم داریم میری بهت مسکن بدم .
گذاشتم روی تخت و کمربندشو باز کرد . آب دهنم قورت دادم . مطمئنم از ترس الان رنگ گچ دیوار بودم . نگاه جدی ولی شیطونی بهم انداخت و گفت : یعنی انقد ازم میترسی جوجه ؟؟
لال شده بودم و هیچی نمیگفتم . دستامو محکم گرفت و کمربندو سفت بست دورشون . بعد هم بستشون به تاج تخت . به حدی ترسیده بودم که قلبم داشت میومد توی حلقم . اومد روم و گفت : خب ببین ترس نداره . یه لحظه چشماتو ببند .
سری تکون دادم و چشمامو بستم .
.
کوک : حالا باز کن .
چشمامو که باز کردم با بدن ورزیده و عضلانی کوک مواجه شدم . تتو هاش نظرم رو به خودشون جلب میکردن . اما الان فقط خیره به چشماش بودم . شلوارش رو از پاش دراورد . یقه ی پیرهنم رو کشید پایین لبای داغش رو به پوست سردم چسبوند . بزاغ داغش باعث میشد پوستم حس سوختگی بکنه . شروع به مک زدن قفسه ی سینم کرد . انقدر مکش زد که مطمئن بودم الان کبود شده . پیرهنو از تنم دراورد و خیره شد به بدنم . چشماش برقی زدن و با خوی وحشی گری شکمم رو گاز میگرفت . دیگه ناله میکردم . زبونشو روش میکشید و گازش میزد . زبونشو تا سینم کشید بالا . یهو موند . سوتین مشکیمو از تنم دراورد و یه مک کوچیک به کنار سینه ی چپم زد . سینه هام بزرگ نبودن ولی کوک میگفت همینو دوست داره . حالا دیگه وحشیانه در حال کبود کردنشون بود . کارم الان فقط ناله بود . سینه هام رو از هم باز کرد و سرشو فرو کرد بینشون . زبونشو کشید بالا تا زیر فکم . لبامو شکار کرد و میخوردشون . انگار قصد کندنشونو داشت . مزه ی خون توی دهنم پیچید که دیگم بیخیال لبام شد . تنها چیزی که تنم مونده بود رو پراورد و پرت کرد گوشه ی اتاق . الان دیگه کاملا برهنه بودم . زبونشو روی پو**م کشید که ناله ی بلندی کردم و همین بهونه ای شد که سریع باکسرش رو دراورد و همشو یجا کرد داخلم . جیغ فرا بنفشی کشیدم که لبامو به دندون گرفت . سعی میکرد با بوسه آرومم کنه . داخلم تلمبه میزد . خیلی سریع . به کمرم قوسی دادم که دردش کمتر بشه . بلافاصله بدنم به سیکس پک های کوک برخورد کرد . سینه هام مطابق سینه هاش بود . ناله هام توی دهنش خفه میشدن . بعد از چند مین کام کردیم . بیجون توی بغلش افتادم . با صدای خسته ای لب زد : عاشق اینم که همیشه توی بغلم لش کنی .
لبخند بیجونی زدم و هیچی نگفتم . بغلم کرد و دراز کشید . از پشت گرفته بودم . لاله ی گوشم گاز زد و گفت : بیبی هات من .
انگشت های کشیدش رو روی بدنم کشید و حلقشون کرد دورم .
ا/ت : قراره بود بهم مسکن بدی کوک .
کوک : الانم داریم میری بهت مسکن بدم .
گذاشتم روی تخت و کمربندشو باز کرد . آب دهنم قورت دادم . مطمئنم از ترس الان رنگ گچ دیوار بودم . نگاه جدی ولی شیطونی بهم انداخت و گفت : یعنی انقد ازم میترسی جوجه ؟؟
لال شده بودم و هیچی نمیگفتم . دستامو محکم گرفت و کمربندو سفت بست دورشون . بعد هم بستشون به تاج تخت . به حدی ترسیده بودم که قلبم داشت میومد توی حلقم . اومد روم و گفت : خب ببین ترس نداره . یه لحظه چشماتو ببند .
سری تکون دادم و چشمامو بستم .
.
کوک : حالا باز کن .
چشمامو که باز کردم با بدن ورزیده و عضلانی کوک مواجه شدم . تتو هاش نظرم رو به خودشون جلب میکردن . اما الان فقط خیره به چشماش بودم . شلوارش رو از پاش دراورد . یقه ی پیرهنم رو کشید پایین لبای داغش رو به پوست سردم چسبوند . بزاغ داغش باعث میشد پوستم حس سوختگی بکنه . شروع به مک زدن قفسه ی سینم کرد . انقدر مکش زد که مطمئن بودم الان کبود شده . پیرهنو از تنم دراورد و خیره شد به بدنم . چشماش برقی زدن و با خوی وحشی گری شکمم رو گاز میگرفت . دیگه ناله میکردم . زبونشو روش میکشید و گازش میزد . زبونشو تا سینم کشید بالا . یهو موند . سوتین مشکیمو از تنم دراورد و یه مک کوچیک به کنار سینه ی چپم زد . سینه هام بزرگ نبودن ولی کوک میگفت همینو دوست داره . حالا دیگه وحشیانه در حال کبود کردنشون بود . کارم الان فقط ناله بود . سینه هام رو از هم باز کرد و سرشو فرو کرد بینشون . زبونشو کشید بالا تا زیر فکم . لبامو شکار کرد و میخوردشون . انگار قصد کندنشونو داشت . مزه ی خون توی دهنم پیچید که دیگم بیخیال لبام شد . تنها چیزی که تنم مونده بود رو پراورد و پرت کرد گوشه ی اتاق . الان دیگه کاملا برهنه بودم . زبونشو روی پو**م کشید که ناله ی بلندی کردم و همین بهونه ای شد که سریع باکسرش رو دراورد و همشو یجا کرد داخلم . جیغ فرا بنفشی کشیدم که لبامو به دندون گرفت . سعی میکرد با بوسه آرومم کنه . داخلم تلمبه میزد . خیلی سریع . به کمرم قوسی دادم که دردش کمتر بشه . بلافاصله بدنم به سیکس پک های کوک برخورد کرد . سینه هام مطابق سینه هاش بود . ناله هام توی دهنش خفه میشدن . بعد از چند مین کام کردیم . بیجون توی بغلش افتادم . با صدای خسته ای لب زد : عاشق اینم که همیشه توی بغلم لش کنی .
لبخند بیجونی زدم و هیچی نگفتم . بغلم کرد و دراز کشید . از پشت گرفته بودم . لاله ی گوشم گاز زد و گفت : بیبی هات من .
انگشت های کشیدش رو روی بدنم کشید و حلقشون کرد دورم .
۳۰.۱k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.