امشب چه شود در دل تاریکی وغمها

امشب چه شود در دل تاریکی وغمها
آن ماه بکوبد به درخانه ام امشب

در قاب پراز خلوت وتنهایی خانه
آن ماه بیاید به غزلخانه ام امشب

پروانه شدم برسر کوی تو زنم پر
پرپر بزنم بر در دردانه ام امشب

از عشق تو من شاعر دیوانه شهرم
دیوانه تراز پیش به میخانه ام امشب

ای ماه پری خوی وپریچهره شعرم
برتاب به این قلب و پری خانه ام امشب

از هیبت این عشق جنون ریخته در شب
از قاب برون آی که دیوانه ام امشب
دیدگاه ها (۲)

آخر شبها وقت هجوم دردهاست .. دردهای پنهان شده در حجم تنهایی ...

لحظاتی هست کههیچ چیز این زندگی قانعت نمی کندو فقط و فقط نیاز...

تاریکی ام شبیه شبی که سحر نداشت تنهایی ام شبیه کلاغی که پر ن...

میخواهم همه بدانند این آدم ها که به خیال خود با من اند خود م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط