تنها ترین عاشق
#تنهاترینعاشق
#پارت۱۵
#متین
+سلام رومی متینم
_سلام متین شناختم،جان؟
+رومی امشب بچهارو دعوت میکنم خونم توعم میای؟
_آره میام
+اوکی پس میبینمت
_باشه بای
+بای
شب شد همه اومدن وقت رفتن شد رومینا ماشین نداشت چون ماشینا پر شده بود تصمیم گرفتم با ماشین خودم ببرمش خونشون یه جورایی رو رومینا کراش داشتم همه رفتن منم با رومینا راه افتادیم سمت خونشون که تقریبا با خونهی من فاصله من خیلی فاصله داشت
_متین
+جانم؟
_تو به جز بلاگری شغل دیگه ای داری؟
+نه والا
تقریبا تو راه تا برسیم کل زندگیمونو برای هم تعریف کردیم.
رومینارو رسوندم خونه..
تقریبا ساعت سه صبح بود رسیدم خونه که خوابیدم.
(یکماه بعد)
#ارسلان
با ممد دعوام شد و کسایی که زیاد باهاش در ارتباط بودن رو گذاشتم کنار..
گوشیم زنگ خورد...
#دیانا
خاستم با مهشاد برم پاساژ خرید زنگ زدم به ارسلان..
+سلاااممم عشقممم
_سلام عزیزم چطوری
+قربونت چخبر
_سلامتیت تو چخبر کجایی
+مننن دارم آماده میشم برم با مهشاد خرید
_اها میخای برسونمتون؟
+سختت نیس؟
_نه عشقم یکم دیگه میام
+باش
_کاری نداری
+نه
_خدافس
+باییی (با لحن بچگونه)
یه آرایش لایت کردم و یه شلوار بگ مشکی با یه تاپ تنگ مشکی که پایینشو زدم تو شلوارم و یه مانتو لش سفید کوتاه با یه کلاه چرم مشکی پوشیدم رفتم دم در منتظر ارسلان بودم.
#ارسلان
بعد از ۵ مین رسیدم خونشون
+سلاااااامم عشقم
_سلااامممم
+مهشاد کو پس؟
_میریم دنبالش الان بزار زنگ بزنم بگم اماده شه
+اوکی
#مهشاد
داشتم آرایش میکردم که گوشیم زنگ خورد..
+جانم دیا؟
_اماده ای؟
+دارم آرایش میکنم
_خب ببین ارسلان گفت میاد دنبالم الانم تو ماشینشم داریم میایم سمت خونتون زود حاظر شو
+باش
_کاری نداری
+نه بای
_بایی
یه آرایش دخترونه کردم و یه شلوار لی بگ و یه تاپ تنگ سفید که زدم تو شلوارم و یه کت کتان سفید و یه کلاه سفیدم پوشیدم رفتم دم در که دیانا و ارسلان رسیدن..
+سلااااممم
_سلااااممممم خوجگلههه
+چطوریددد
*خوبیمم تو چطورییییی
+خوبمممم
ارسلان اهنگ گذاشت رفتیم سمت پاساژ ارسلان مارو رسوند خودش رفت
ادامه دارد...
بعد از ماه ها پارت گذاشتم نمیخایید حمایت کنید؟
#پارت۱۵
#متین
+سلام رومی متینم
_سلام متین شناختم،جان؟
+رومی امشب بچهارو دعوت میکنم خونم توعم میای؟
_آره میام
+اوکی پس میبینمت
_باشه بای
+بای
شب شد همه اومدن وقت رفتن شد رومینا ماشین نداشت چون ماشینا پر شده بود تصمیم گرفتم با ماشین خودم ببرمش خونشون یه جورایی رو رومینا کراش داشتم همه رفتن منم با رومینا راه افتادیم سمت خونشون که تقریبا با خونهی من فاصله من خیلی فاصله داشت
_متین
+جانم؟
_تو به جز بلاگری شغل دیگه ای داری؟
+نه والا
تقریبا تو راه تا برسیم کل زندگیمونو برای هم تعریف کردیم.
رومینارو رسوندم خونه..
تقریبا ساعت سه صبح بود رسیدم خونه که خوابیدم.
(یکماه بعد)
#ارسلان
با ممد دعوام شد و کسایی که زیاد باهاش در ارتباط بودن رو گذاشتم کنار..
گوشیم زنگ خورد...
#دیانا
خاستم با مهشاد برم پاساژ خرید زنگ زدم به ارسلان..
+سلاااممم عشقممم
_سلام عزیزم چطوری
+قربونت چخبر
_سلامتیت تو چخبر کجایی
+مننن دارم آماده میشم برم با مهشاد خرید
_اها میخای برسونمتون؟
+سختت نیس؟
_نه عشقم یکم دیگه میام
+باش
_کاری نداری
+نه
_خدافس
+باییی (با لحن بچگونه)
یه آرایش لایت کردم و یه شلوار بگ مشکی با یه تاپ تنگ مشکی که پایینشو زدم تو شلوارم و یه مانتو لش سفید کوتاه با یه کلاه چرم مشکی پوشیدم رفتم دم در منتظر ارسلان بودم.
#ارسلان
بعد از ۵ مین رسیدم خونشون
+سلاااااامم عشقم
_سلااامممم
+مهشاد کو پس؟
_میریم دنبالش الان بزار زنگ بزنم بگم اماده شه
+اوکی
#مهشاد
داشتم آرایش میکردم که گوشیم زنگ خورد..
+جانم دیا؟
_اماده ای؟
+دارم آرایش میکنم
_خب ببین ارسلان گفت میاد دنبالم الانم تو ماشینشم داریم میایم سمت خونتون زود حاظر شو
+باش
_کاری نداری
+نه بای
_بایی
یه آرایش دخترونه کردم و یه شلوار لی بگ و یه تاپ تنگ سفید که زدم تو شلوارم و یه کت کتان سفید و یه کلاه سفیدم پوشیدم رفتم دم در که دیانا و ارسلان رسیدن..
+سلااااممم
_سلااااممممم خوجگلههه
+چطوریددد
*خوبیمم تو چطورییییی
+خوبمممم
ارسلان اهنگ گذاشت رفتیم سمت پاساژ ارسلان مارو رسوند خودش رفت
ادامه دارد...
بعد از ماه ها پارت گذاشتم نمیخایید حمایت کنید؟
۲.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.