استاد تاریخ فا*کی ( part 25 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 25 🖤📚
🎻ادامه🎻 :
دنبال منبعش گشتم که ای بابا ای باباااااا باز داستان جدید دارم هوففف ، عمممم ا.ت و سونگ دربارهی نمیدونم چی چی پچ پچ میکردن 🙄😑
_اونجا چخبرهههههههه (🙄)
با حرف من به خودشون اومدنو خودشونو جمع و جور کردن
_چرا سر کلاس حرف میزنیــــــــــــــــــــــــــــــــن
هوم یهو پسره که همون سونگه دیگه از سرجاش بلند شدو شروع کرد به زر زدن ، اییی خیلی رومخه پسرهی نچسب
به بلاف زدناش اهمیتی ندادمو چشمام و سمت ا.ت بردم ، حح پسرهی ضایع
_خانم پارک شما میدونید نباید سر کلاس حرف زد مخصوصا کلاسی که مربوط به درس مهمتون تاریخه مگه نه
هوفف دیدم اینم شروع کرده به معذرت خواهی ، چی بگم منم حوصلم نصف شده بود یکم اذیتشونم کنم که حال ندارم
منم حرف اخرمو زدم که سونگ حح به قول خودش مثلا دهنشو برای من باز کرده ، چرا هروز پی میبرم این کلاس بلبل زبوناش بیشتر از کلاسای دیگست اهههه
گفتم که بیاد چندتا سوال بگم بجوابه اونم قبول کرد یکمی جا خوردم به هر حال تازه وارده و خب اون فصل هم فصل سختیه خودمم زمان دانشجوییم حالم از این فصله بهم میخورد ، هومم باز با پچ پچای بقیه اعتماد بنفس گرفت و اومد پیشم ، هعب تا خواستم اولین سوالمو بپرسم گوشیه لامصبم زنگ خورد اهههه گندش بزنن تو روحش
اعاممممم ناشناس بود
_میرم تلفنمو جواب بدم و بیام حواستون و جمع کنین شلوغ نشه کلاس در نبودم
همه سری تکون دادن به نشانه،ی تاییدی و از کلاس اومدم بیرون و توی راه روی کناری هوممم ایستادم
_بله ؟!
... : سلام صبحتون بخیر آقای ته
_ام همچنین ، نشناختم معرفی میکنید؟!
... : .. ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🥺👋🏻🍨
"کیوی خشن🥝🔪
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 25 🖤📚
🎻ادامه🎻 :
دنبال منبعش گشتم که ای بابا ای باباااااا باز داستان جدید دارم هوففف ، عمممم ا.ت و سونگ دربارهی نمیدونم چی چی پچ پچ میکردن 🙄😑
_اونجا چخبرهههههههه (🙄)
با حرف من به خودشون اومدنو خودشونو جمع و جور کردن
_چرا سر کلاس حرف میزنیــــــــــــــــــــــــــــــــن
هوم یهو پسره که همون سونگه دیگه از سرجاش بلند شدو شروع کرد به زر زدن ، اییی خیلی رومخه پسرهی نچسب
به بلاف زدناش اهمیتی ندادمو چشمام و سمت ا.ت بردم ، حح پسرهی ضایع
_خانم پارک شما میدونید نباید سر کلاس حرف زد مخصوصا کلاسی که مربوط به درس مهمتون تاریخه مگه نه
هوفف دیدم اینم شروع کرده به معذرت خواهی ، چی بگم منم حوصلم نصف شده بود یکم اذیتشونم کنم که حال ندارم
منم حرف اخرمو زدم که سونگ حح به قول خودش مثلا دهنشو برای من باز کرده ، چرا هروز پی میبرم این کلاس بلبل زبوناش بیشتر از کلاسای دیگست اهههه
گفتم که بیاد چندتا سوال بگم بجوابه اونم قبول کرد یکمی جا خوردم به هر حال تازه وارده و خب اون فصل هم فصل سختیه خودمم زمان دانشجوییم حالم از این فصله بهم میخورد ، هومم باز با پچ پچای بقیه اعتماد بنفس گرفت و اومد پیشم ، هعب تا خواستم اولین سوالمو بپرسم گوشیه لامصبم زنگ خورد اهههه گندش بزنن تو روحش
اعاممممم ناشناس بود
_میرم تلفنمو جواب بدم و بیام حواستون و جمع کنین شلوغ نشه کلاس در نبودم
همه سری تکون دادن به نشانه،ی تاییدی و از کلاس اومدم بیرون و توی راه روی کناری هوممم ایستادم
_بله ؟!
... : سلام صبحتون بخیر آقای ته
_ام همچنین ، نشناختم معرفی میکنید؟!
... : .. ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🥺👋🏻🍨
"کیوی خشن🥝🔪
۱۷.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.