استاد تاریخ فا*کی ( part 24 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 24 🖤📚
🎻 ادامه🎻 :
{ هنوز 🤎 از زبان جون 🤎 } :
لازم رو از اتاق مخصوص خودم برداشتمو تو راه رو له سمت کلاس خودم حرکت کردم.
4 تا کلاس دیگه با کلاس خودم فاصله داشتم که یهو دیدم ا.ت داره با یه پسره میخنده و حرف میزنه ، پسره رو تاحالا ندیده بودم اما از اونجایی که شنیدم ا.ت داره جای دفتر مدیر و کلاس منو بهش میگه فهمیدم دانشجوی تازه وارده ، دیگه بهشون رسیده بودم اعصابم خورد میشد که ا.ت با اون پسره گرم گرفته بود. هوففففففففف رومخه از بغلشون رد شدمو در همین حین به ا.ت یجور تیکهای انداختم که یهو جوری دوید دهنم داشت باز میموند سرعتتو بناز دختر ، ا.ت رفت تو کلاسو و منم پشت سرش وارد کلاس شدم شنیدم داره پشت سر من غر میزنه دخترهی... اهههه درستت میکنم درست میشی ارع
_همه بشینین سر جاهاتون
دخترهی لوس به من چشم غره میزنه ، نگاه سردی بهش کردن که مطمئنن ترسید معمولاً اینجوریه
دیگه حضور غیابمو کردم ، کم کم درسمونو شروع کردیم که یهو در زده شد
مدیر اومد داخل با همون پسرهی نچسب اهههههه
بعد حرفاشون دهنم داشت باز میموند ، صددرصد پسره با پارتی بازی اومده که مدیر داره الان اینجا پاچه خاریشو میکنه
پسره مثه اینکه میخواست پیش ا.ت بشینه چشمم به ا.ت خورد مثه اینکه میخواست حرفی بزنه اما با نگای پر از مفهومم سرشو انداخت پایین ، مدیر هم که حرفهای منو به کلیشم نمیزاشت هوفففففففف دیگه کار خودشون رو کردن ، همون پسره که فکر کنم سونگ بود عصابمو خورد میکرد نچســــــب تازه با کمال پرروعی هم رفت پیش ا.ت خانوم بشینه ، نفس عمیقی کشیدمو درسمو شروع کردم.
...
چند مین بعد
آخ گردنم هوف آخرای توضیحم بود که صدای پچ پچ اومد به گوشم... ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥺👋🏻
"کیوی خشن 🥝🔪
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 24 🖤📚
🎻 ادامه🎻 :
{ هنوز 🤎 از زبان جون 🤎 } :
لازم رو از اتاق مخصوص خودم برداشتمو تو راه رو له سمت کلاس خودم حرکت کردم.
4 تا کلاس دیگه با کلاس خودم فاصله داشتم که یهو دیدم ا.ت داره با یه پسره میخنده و حرف میزنه ، پسره رو تاحالا ندیده بودم اما از اونجایی که شنیدم ا.ت داره جای دفتر مدیر و کلاس منو بهش میگه فهمیدم دانشجوی تازه وارده ، دیگه بهشون رسیده بودم اعصابم خورد میشد که ا.ت با اون پسره گرم گرفته بود. هوففففففففف رومخه از بغلشون رد شدمو در همین حین به ا.ت یجور تیکهای انداختم که یهو جوری دوید دهنم داشت باز میموند سرعتتو بناز دختر ، ا.ت رفت تو کلاسو و منم پشت سرش وارد کلاس شدم شنیدم داره پشت سر من غر میزنه دخترهی... اهههه درستت میکنم درست میشی ارع
_همه بشینین سر جاهاتون
دخترهی لوس به من چشم غره میزنه ، نگاه سردی بهش کردن که مطمئنن ترسید معمولاً اینجوریه
دیگه حضور غیابمو کردم ، کم کم درسمونو شروع کردیم که یهو در زده شد
مدیر اومد داخل با همون پسرهی نچسب اهههههه
بعد حرفاشون دهنم داشت باز میموند ، صددرصد پسره با پارتی بازی اومده که مدیر داره الان اینجا پاچه خاریشو میکنه
پسره مثه اینکه میخواست پیش ا.ت بشینه چشمم به ا.ت خورد مثه اینکه میخواست حرفی بزنه اما با نگای پر از مفهومم سرشو انداخت پایین ، مدیر هم که حرفهای منو به کلیشم نمیزاشت هوفففففففف دیگه کار خودشون رو کردن ، همون پسره که فکر کنم سونگ بود عصابمو خورد میکرد نچســــــب تازه با کمال پرروعی هم رفت پیش ا.ت خانوم بشینه ، نفس عمیقی کشیدمو درسمو شروع کردم.
...
چند مین بعد
آخ گردنم هوف آخرای توضیحم بود که صدای پچ پچ اومد به گوشم... ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥺👋🏻
"کیوی خشن 🥝🔪
۲۳.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.