PART(۵)
PART(۵)
یونگی: خشکم زده بود یعنی اون واسه بقیه قلدری نمیکرد؟ کی یونگ وقتی حرفش تموم شد رفت و همون جور که میرفت مین هیوک اومد که کی یونگ از پیشش رد دشد و مین هیوک اومد پیش من: بابا اون قلدری نمیکنه نباید اینکار رو میکردی هوفففف من میرم دنبالش
مین هیوک رفت دنبالش
کی یونگ: رفتم خونه و رفتم تو اتاقم و در اتاقم رو قفل کردم و نشستم پشت در و گریه کردم بابام حتی اجازه حرف زدن بهم نمیداد و همینجوری هرچی از دهنش میومد بهم گفت واقعا ناراحت شدم هق هق
مین هیوک: با بابا رفتیم دنبالش که مامان گفت رفت تو اتاقش و در رو قفل کرده رفتم پیشش پشت در گفتم: کی یونگ درو باز کن منم که در رو باز کرد رفتم پیشش: یاااا گریه نکن چیزی نیست بابا اشتباهی فهمید خوب دیگه گریه نکن(بغلش کرد)
همینجوری مثل بچه های یه ساله که مامانشون رو گم کرده باشن تو بغلم گریه میکرد که اخرش دیدم تو بغلم خوابش برده لبخندی به این حجم از کیوتی زدم و براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت که بابا اومد: خوابید؟
مین هیوک: اره
یونگی: هوففففف نباید اونجوری باهاش حرف میزدم
مین هیوک: اشکال نداره بعدش باهاش صحبت کن
یونگی: باش
خوب خلاصه که وقتی کی یونگ بیدار شد یونگی ازش معذرت خواهی کردو شاد خرم به زندگیشون ادامه دادن لایک و فالو یادتون نره
یونگی: خشکم زده بود یعنی اون واسه بقیه قلدری نمیکرد؟ کی یونگ وقتی حرفش تموم شد رفت و همون جور که میرفت مین هیوک اومد که کی یونگ از پیشش رد دشد و مین هیوک اومد پیش من: بابا اون قلدری نمیکنه نباید اینکار رو میکردی هوفففف من میرم دنبالش
مین هیوک رفت دنبالش
کی یونگ: رفتم خونه و رفتم تو اتاقم و در اتاقم رو قفل کردم و نشستم پشت در و گریه کردم بابام حتی اجازه حرف زدن بهم نمیداد و همینجوری هرچی از دهنش میومد بهم گفت واقعا ناراحت شدم هق هق
مین هیوک: با بابا رفتیم دنبالش که مامان گفت رفت تو اتاقش و در رو قفل کرده رفتم پیشش پشت در گفتم: کی یونگ درو باز کن منم که در رو باز کرد رفتم پیشش: یاااا گریه نکن چیزی نیست بابا اشتباهی فهمید خوب دیگه گریه نکن(بغلش کرد)
همینجوری مثل بچه های یه ساله که مامانشون رو گم کرده باشن تو بغلم گریه میکرد که اخرش دیدم تو بغلم خوابش برده لبخندی به این حجم از کیوتی زدم و براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت که بابا اومد: خوابید؟
مین هیوک: اره
یونگی: هوففففف نباید اونجوری باهاش حرف میزدم
مین هیوک: اشکال نداره بعدش باهاش صحبت کن
یونگی: باش
خوب خلاصه که وقتی کی یونگ بیدار شد یونگی ازش معذرت خواهی کردو شاد خرم به زندگیشون ادامه دادن لایک و فالو یادتون نره
۱۵۸
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.