سفارش حاضره¡ P³

سفارش حاضره¡ P³
در همان لحظه یک مرد مسن که معلوم بود کارمند دولته وارد رستوران شد.
اکیرا سریع متوجه شد، کمی اخم کرد ولی سعی کرد کاری نکنه، افکارش دگرگون شد و مدام با خودش فکر میکرد.
*توی این چند سالی که کارم شکنجه دادن و کشتن افراد بلند مرتبه بوده قشنگ میتونم بفهمم اون کیه.حتما باخبر شدن که یه کارمند دیگه گم شده..*
اکیرا در افکارش غرق شده بود. یهو صدایی رشته افکارش را پاره کرد.
"اکیرا_سان؟ خوبی؟چند بار صدات کردم"
اکیرا یهو به خودش اومد و نگاهی به شخص مقابل انداخت.
یکی دیگه از پیشخدمت های این رستوران مقابل اکیرا ایستاده بود و با تعجب بهش خیره شده بود.
'عاا بله؟ ببخشید حواسم نبود'
پیشخدمت دوباره تکرار کرد.
"میتونی به میز ها یه دستمالی بکشی؟ فعلا به جز اون مرد مشتری دیگه ای نداریم"
اکیرا سرشو به نشانه تایید تکون داد و با همون افکار به سمت وسایل تمیزکاری رفت...
ــــــــــــ
نزدیکی ساعت4~
ساعت مچی اکیرا به صدا در اومد و بهش هشدار اماده باش داد..
......
لایک کامنت از یاد نره

#انیمه#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA#هفت_جد_و_آبادت#خدافس