غذا حاضره! P⁴
غذا حاضره! P⁴
به سمت رختکن رفت. روپوش و همینطور لباس های کارش را در اورد و لباسی استین بلند سفید رنگ با رگه های قرمز که مشخص نبود رنگ خود لباس هستن یا رنگ خون افرادی که به بدترین شکل میکشت..کروات سیاه رنگش را زد و از رختکن بیرون اومد.
به بهونه خرید مهم از کارمندان خداحافظی کرد و رفت.
ــــــــــــــ
با جدیت تمام وارد شد..
همیشه یک اسلحه کلت پشت کمرش میزاشت.
"خوش اومدید"
"خسته نباشی"
اکیرا معمولا رتبه بالایی توی سازمانشون داشت و یکی از بهترین شکنجه گر ها و ادمکش های اونجا بود.
بدون جواب و سلام و احوال پرسی از کسی وارد اتاقی شد که کارمند دولت در اونجا به بدترین شکل توسط اکیرا شکنجه میشد..
با یه پاش به در کوبید و درو باز کرد،به اطراف اتاق نگاهی انداخت..
درسته..
همون کارمند دولتی که موفق نشد دیروز ازش حرف بکشه هنوز به صندلی بسته شده بود..
عصبانی شد، به سمتش رفت و یک چک محکم دم گوش اون کارمند بیچاره زد.
'همین الان بهم میگی رئیستنو کجای این شهر کوفتی قایم کردید! وگرنه...'
انبر دستی از کنارش برداشت و با لبخندی ترسناک که روح ادم رو میلرزوند ادامه داد
'ناخن های عزیزتو از دست میدی!!'
کارمند از ترس تو خودش میپیچید.. ولی بازم مقاومت میکرد و حرفی نمیزد.
'میدونی که ارزش نداره واسه یه رئیس به دردنخور انقدر زجر بکشی. اون، بیرون داره با پولاش عشق و حال میکنه بی خبر از اینکه یکی از کارمنداش داره اینجا زجر میکشه!'
و قهقه ای بلند زد جوری که صداش توی اون اتاق تاریک پیچید..
اکیرا داشت با ذهن کارمند بازی میکرد..
کارمند که دیگه تحمل حرف هاشو نداشت، داد زد
"خواهش میکنم... اگر بهت بگم میزاری برم!؟"
اکیرا با همون لبخند ترسناک به سمتش برگشت
'معلومه.. ولی قول نمیدم'
و خندش جاشو به عصبانیت داد..
"اون توی پن تاوس، یه هتل پنج ستاره به اسم سوجوشی.. اون.. اون اونجاست!"
اکیرا مشخصات رو توی دفترچه اش نوشت
'مطمعن باشم راست میگی؟'
و به چشمای کارمند خیره شد..
"اره.. اره راست میگم! خواهش میکنم بزار برم!'
اکیرا پوزخند ارومی زد و دستشو روی کلت پشت کمرش گذاشت.
'امیدوارم توی زندگی بعدیت تصمیمات درستی بگیری!'
بنگ!_صدای شلیک گلوله_
اکیرا یک گلوله داخل مغز کارمند خالی کرد، ولی انگار اون یکدونه باعث سیر اب شدنش نمیشد..
تمام 10تیر تفنگش رو به روی مرد خالی میکرد و قهقه میزد
وقتی دیگه تیری براش نموند ساکت شد..
دفترچشو داخل جیبش گذاشت و با دستای خونی از اتاق خارج شد..
........
لایک کامت فراموش نشه
#انیمه#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA#هفت_جد_و_آبادت#خدافس
به سمت رختکن رفت. روپوش و همینطور لباس های کارش را در اورد و لباسی استین بلند سفید رنگ با رگه های قرمز که مشخص نبود رنگ خود لباس هستن یا رنگ خون افرادی که به بدترین شکل میکشت..کروات سیاه رنگش را زد و از رختکن بیرون اومد.
به بهونه خرید مهم از کارمندان خداحافظی کرد و رفت.
ــــــــــــــ
با جدیت تمام وارد شد..
همیشه یک اسلحه کلت پشت کمرش میزاشت.
"خوش اومدید"
"خسته نباشی"
اکیرا معمولا رتبه بالایی توی سازمانشون داشت و یکی از بهترین شکنجه گر ها و ادمکش های اونجا بود.
بدون جواب و سلام و احوال پرسی از کسی وارد اتاقی شد که کارمند دولت در اونجا به بدترین شکل توسط اکیرا شکنجه میشد..
با یه پاش به در کوبید و درو باز کرد،به اطراف اتاق نگاهی انداخت..
درسته..
همون کارمند دولتی که موفق نشد دیروز ازش حرف بکشه هنوز به صندلی بسته شده بود..
عصبانی شد، به سمتش رفت و یک چک محکم دم گوش اون کارمند بیچاره زد.
'همین الان بهم میگی رئیستنو کجای این شهر کوفتی قایم کردید! وگرنه...'
انبر دستی از کنارش برداشت و با لبخندی ترسناک که روح ادم رو میلرزوند ادامه داد
'ناخن های عزیزتو از دست میدی!!'
کارمند از ترس تو خودش میپیچید.. ولی بازم مقاومت میکرد و حرفی نمیزد.
'میدونی که ارزش نداره واسه یه رئیس به دردنخور انقدر زجر بکشی. اون، بیرون داره با پولاش عشق و حال میکنه بی خبر از اینکه یکی از کارمنداش داره اینجا زجر میکشه!'
و قهقه ای بلند زد جوری که صداش توی اون اتاق تاریک پیچید..
اکیرا داشت با ذهن کارمند بازی میکرد..
کارمند که دیگه تحمل حرف هاشو نداشت، داد زد
"خواهش میکنم... اگر بهت بگم میزاری برم!؟"
اکیرا با همون لبخند ترسناک به سمتش برگشت
'معلومه.. ولی قول نمیدم'
و خندش جاشو به عصبانیت داد..
"اون توی پن تاوس، یه هتل پنج ستاره به اسم سوجوشی.. اون.. اون اونجاست!"
اکیرا مشخصات رو توی دفترچه اش نوشت
'مطمعن باشم راست میگی؟'
و به چشمای کارمند خیره شد..
"اره.. اره راست میگم! خواهش میکنم بزار برم!'
اکیرا پوزخند ارومی زد و دستشو روی کلت پشت کمرش گذاشت.
'امیدوارم توی زندگی بعدیت تصمیمات درستی بگیری!'
بنگ!_صدای شلیک گلوله_
اکیرا یک گلوله داخل مغز کارمند خالی کرد، ولی انگار اون یکدونه باعث سیر اب شدنش نمیشد..
تمام 10تیر تفنگش رو به روی مرد خالی میکرد و قهقه میزد
وقتی دیگه تیری براش نموند ساکت شد..
دفترچشو داخل جیبش گذاشت و با دستای خونی از اتاق خارج شد..
........
لایک کامت فراموش نشه
#انیمه#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA#هفت_جد_و_آبادت#خدافس
۴.۱k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.