ازدواج نافرجام
《 ازدواج نافرجام 》
(๑˙❥˙๑) پارت 109 (๑˙❥˙๑)
ویوا درحالی که تیکه بزرگی از بیکن و تخم مرغ توی دهنش گذاشت و با دهنی پر گفت : آره خیلی لج بازه.. اوپا کجاست ؟
سومین : نمیدونم صبح یکی بهش زنگ زد اونم خیلی زود رفت بیرون
دختر محتویات دهنش رو قورت داد و با نگاه سوالی پرسید : کی بود ؟
سومین : نمیدونم اولش که جواب داد انگار نمیشناختش اما بعد خیلی عصبی جوابشو میداد و بعدم خیلی زود رفتم
سومین با لحن عجیبی گفت و کمی نگران به نظر میرسید که باعث اخم دختر شد و با لحن جدی پرسید : چیزی شده که من ازش بیخبرم ؟
سومین : نه نه چیزه مهمی نیست مطمئن تماس کاری بوده نگران نباش
رازی نشد اما دیگر چیزی نپرسید و بعد از خوردن چند لقمه ای دیگری از روی صندلی اش بلند شد خیلی وقت بود در همین حد غذا میخورد خیلی کم...خیلیا وقتی کم غذا خوردنش رو میدیدن
میگفتن مدل تازه کار سال خیلی به فرم بدنش اهمیت میده اما بیخبر از قلب آشوب اون دختر که همیشه پنهان بود
سوییچ ماشینش رو از روی میز آرایشش برداشت و نگاه از توی آینه قدی به سر وعضش انداخت برعکس شلخته بودنش توی خونه وقتی بیرون میرفت خیلی به سر وعضش میرسید که مبادا خبر نگار ها جایی گیرش بندازن ... سوار ماشینش شد و طبق برنامه که دستیارش گفته بود به بهترین مرکز زیبایی برای ماساژ پوستش رفت
بلاخره اون یه مدل بود و میبایست خیلی به پوستش اهمیت بده
بعد از به اتمام رسیدن کارش به دنبال دوستش و که از قبل باهاش قرار داشت ..با دیدن اینها که جلوی هلدینگ منتظر ایستاده بود دستش رو بوق ماشین فشار داد و جلوی پاش ترمز کرد و شیشهای ماشین رو پایین کشید عینک های دودیش رو از روی چشماش برداشت روبه
دوستش گفت : برسونمت خوشگل خانم
اینها لحظه ای با اخم دست به سینه نگاهش کرد و گفت : زبون نریز کجایی یه ساعته منتظرتم ؟
ویوا : اخم نکن اومدم دیگه کارم یکم طول کشید ترافیکم سنگین بود
اینها بدون حرف دیگه سوار ماشین شد و درحالی که کمر بدنش رو میبست گفت : مدل تازه کار معروف برند مایکل کورس که وقت اینکار هارو نداره دیگه مگه نه ؟
ویوا به سمتش برگشت و گفت : آه اینها اینطور نگو دیگه کی واسه تو وقت نزاشتم بعدشم من این جایگاه رو مدیون تو و یونگهو هستم
اینها به لبخند به سمتش برگشت و گفت : زبون نریز شوخی کردم دختر جدی نگیر بعدشم من که کاری نکردم همش بخاطر تلاش های خودت و یونگهو اوپا بوده .. حالا کجا میریم ؟
ویوا درحالی که فرمون ماشین رو چرخوند و نگاه به دقت روی جاده بود گفت : میریم برای مهمونی شب آماده باشیم دیگه..
(๑˙❥˙๑) پارت 109 (๑˙❥˙๑)
ویوا درحالی که تیکه بزرگی از بیکن و تخم مرغ توی دهنش گذاشت و با دهنی پر گفت : آره خیلی لج بازه.. اوپا کجاست ؟
سومین : نمیدونم صبح یکی بهش زنگ زد اونم خیلی زود رفت بیرون
دختر محتویات دهنش رو قورت داد و با نگاه سوالی پرسید : کی بود ؟
سومین : نمیدونم اولش که جواب داد انگار نمیشناختش اما بعد خیلی عصبی جوابشو میداد و بعدم خیلی زود رفتم
سومین با لحن عجیبی گفت و کمی نگران به نظر میرسید که باعث اخم دختر شد و با لحن جدی پرسید : چیزی شده که من ازش بیخبرم ؟
سومین : نه نه چیزه مهمی نیست مطمئن تماس کاری بوده نگران نباش
رازی نشد اما دیگر چیزی نپرسید و بعد از خوردن چند لقمه ای دیگری از روی صندلی اش بلند شد خیلی وقت بود در همین حد غذا میخورد خیلی کم...خیلیا وقتی کم غذا خوردنش رو میدیدن
میگفتن مدل تازه کار سال خیلی به فرم بدنش اهمیت میده اما بیخبر از قلب آشوب اون دختر که همیشه پنهان بود
سوییچ ماشینش رو از روی میز آرایشش برداشت و نگاه از توی آینه قدی به سر وعضش انداخت برعکس شلخته بودنش توی خونه وقتی بیرون میرفت خیلی به سر وعضش میرسید که مبادا خبر نگار ها جایی گیرش بندازن ... سوار ماشینش شد و طبق برنامه که دستیارش گفته بود به بهترین مرکز زیبایی برای ماساژ پوستش رفت
بلاخره اون یه مدل بود و میبایست خیلی به پوستش اهمیت بده
بعد از به اتمام رسیدن کارش به دنبال دوستش و که از قبل باهاش قرار داشت ..با دیدن اینها که جلوی هلدینگ منتظر ایستاده بود دستش رو بوق ماشین فشار داد و جلوی پاش ترمز کرد و شیشهای ماشین رو پایین کشید عینک های دودیش رو از روی چشماش برداشت روبه
دوستش گفت : برسونمت خوشگل خانم
اینها لحظه ای با اخم دست به سینه نگاهش کرد و گفت : زبون نریز کجایی یه ساعته منتظرتم ؟
ویوا : اخم نکن اومدم دیگه کارم یکم طول کشید ترافیکم سنگین بود
اینها بدون حرف دیگه سوار ماشین شد و درحالی که کمر بدنش رو میبست گفت : مدل تازه کار معروف برند مایکل کورس که وقت اینکار هارو نداره دیگه مگه نه ؟
ویوا به سمتش برگشت و گفت : آه اینها اینطور نگو دیگه کی واسه تو وقت نزاشتم بعدشم من این جایگاه رو مدیون تو و یونگهو هستم
اینها به لبخند به سمتش برگشت و گفت : زبون نریز شوخی کردم دختر جدی نگیر بعدشم من که کاری نکردم همش بخاطر تلاش های خودت و یونگهو اوپا بوده .. حالا کجا میریم ؟
ویوا درحالی که فرمون ماشین رو چرخوند و نگاه به دقت روی جاده بود گفت : میریم برای مهمونی شب آماده باشیم دیگه..
- ۳۵۳
- ۰۶ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط